Total Pageviews
شعاری که بسیجی ها سر دادند و هم اکنون به جنبش سبز نسبت داده میشود.
شعار موسوی بهانه است اصل نظام نشانه است . شعاری که هیچ گاه از جنبش سبز شنیده نشد و بسیجی ها این شعار را برای آن میدادند که بگویند جنبش سبز یک جنبش اغتشاشگر و بیگانه است و به قول خودشان از استکبار خط می گیرد.
قبل از هر چیز باید بگوبم در گوگل و یوتیوب هر چه گشتم ، موردی پیدا نکردم که مردم این شعار را داده باشند و فقط وبلاگهایی که مخالف جنبش سبز بودند ، این شعار را به مردم ایران نسبت داده اند ولی حتی یک فیلم هم من پیدا نکردم. اگر این شعار ، واقعا شعار مردم در آن ایام بود مطمئنا به جای اصل نظام واژه ی کل رژیم را بکار می برد.
در برنامه ی انتن سامان اربابی که از صدای آمریکا پخش میشود در قسمتی که دو نفر از طریق وب کم از آنها سئوال جواب میشود، در هفته ی گذشته 26 خرداد از دو خانم که یکی منتقد جنبش سبز به نام لیلا قبادی بود و دیگری که هوادار جنبش سبز بود، از هر دو شرکت کننده سئوال شد بهترین شعاری که داده شد کدام است؟. خانم منتقد گفت: موسوی بهانه است کل نظام نشانه است. در حالی که این شعار را هیچگاه مردم ایران در آن ایام نگفتند بلکه بسیجی ها برای اینکه جنبش سبز را یک جنبش اغتشاشگر نشان دهد ، این شعار را میگفتند و این داستان من را یاد شعار هم غزه و هم لبنان جانم فدای ایران آقای کدیور انداخت.
البته در مورد خانم منتقد جنبش سبز(لیلا قبادی) باید بگویم به نظر میامد این خانم از اینکه مصاحبه میشود در پوست خود نمی گنجید و بسیار خوشحال بود و تا جایی که نمی توانست احساسات خود را کنترل کند و مثلا در موردی برای یک سئوال ساده قهقهه سر داد که به قدری خجالت آور بود که سامان اربابی این قسمت را به گونه ای رد کرد. قصدم از این مطلب این نیست که بخواهم نظرات وی را زیر سئوال ببرم به هر حال این خانم هم نظرشان محترم است ولی انتظار می رود یک فرد عامی به همچین برنامه ای نیاید یا حدالامکان نظراتش مانند افراد عامی که گذرا چیز را می شنوند بر زبان میاورند نباشد و به چیزی که میگوید اطمینان داشته باشد. متاسفانه این شعار را که این خانم از آن خوشش آمده از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میشد و توسط بسیجی ها سرداده شد. و همچنیین در یک کامنت هم دیدم که یکی از کاربران بالاترین اینرا گفته بود. همین جا از دوستان خواهشمندم اگر بنده در مورد این شعار اشتباه میکنم آدرس فیلم آن را زیر این پست بگذارند تا من متوجه اشتباهم بشوم. باز هم تذکر میدهم که قصد بنده این نیست که نظرات یا شخص وی را نقد کنم در واقع می خواهم حقیقت این شعار روشن شود و به نظر من نه منتقد ونه هوادار جنبش سبز از توانایی و تسلط لازم برای پاسخ گویی بر خوردار نبودند که البته من نمیدانم روال این قسمت برنامه ومهمانانش چگونه است. فقط دوست داشتم نقد منقد قوی و باسند و جواب هوادار مستدل و محکم باشد چون جنبش سبز یک جنبش مظلوم در عین حال محکم و مسالمت آمیز و با فرهنگ وشور و شعور و تاریخی است و در آینده ی نزدیک این جنبش به هدف خود خواهد رسید و کسانی که میگویند جنبش سبز به تاریخ پیوست باید بدانند که مردم ایران آتش زیر خاکسترند و با یک شوک فوران خواهد کرد ، اگر این چنین نبود مطمئنا رهبران آنرا محاکمه میکردند و یا اینکه با اعلام راهپیمایی سکوت حکومت لشکر کشی نمی کرد.
در نهایت برای چندمین بار از کسانی که مطمئن هستند این شعار از طرف مردم ایران بوده می خواهم لینک و آدرس ویدئوی آنرا اینجا بگذارند تا بنده متوجه اشتباهم بشوم.
فيلم لحظه ی شهادت ندا آقا سلطان
هنرمندان همراه جنبشی بهرنگ سبز
هنرمندان همراه جنبشی بهرنگ سبز
بیانیه ی 800 امضایی اهالی سینما و تئاتر و تلویزیون در ایران، سر و صدای زیادی به پا کرده، هفته ی پایانی تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری است و التهاب به اوج رسیده؛ بیش از 800 هنرمند، در اعتراض به روندی که در کشور حکمفرماست و در طلب فضایی نو، به حمایت از "میرحسین موسوی" برخاسته و عکس ها و یادداشت هایشان با نمادهای سبز، در جراید و پوسترها و بیانیه های منتشره در کشور به چشم می خورد. برخی نیز تغییر مطلوب و مورد نظر خود را در برنامه های "مهدی کروبی" یافته و مواضع او را پاس داشته اند. در این میان، جمعی از آنهایی که در طی سال های پیش از آن نیز یاور "محمود احمدی نژاد" بوده اند، همچنان برای او تبلیغات می کنند. همه ی اینها در حالی ست که "دولت وقت" به ریاست "محمود احمدی نژاد" و "صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران"، اندکی بعد از آن که مشخص می شود که جناح حامی دولت در جلب حمایت هنرمندان ناتوان بوده، از حضور هنرمندان و مخصوصا چهره های شناخته شده که تقریبا اکثرشان به حمایت از موسوی برخاسته اند، در صحنه ی تبلیغات ریاست جمهوری گله می کنند و می کوشند تا در پس جریان های پیش رو، اتفاقات دیگری را رقم زنند.
تماس های هشدار دهنده شروع می شوند
تلفنی، از نوع ارتباط شنیداری یا مکتوب از طریق پیامک؛ برخی از اهالی سینما و تئاتر، مدوام از سوی نهادهای مسئول مورد عتاب قرار می گیرند که چرا وارد صحنه شده اند. سعی بر تغییر رای آنها می رود و شایعاتی برخلاف دیده ها و آنچه عیان است رواج داده می شود؛ اما برخلاف روند اوج گیری فشارها، روز به روز بر تعداد حامیان موسوی افزوده می شود. آنهایی که برای حمایت از "میر حسین موسوی" در میتینگ ها و سخنرانی های عمومی چه در تهران و چه در شهرستان ها حاضر می شوند، نقل مجالس اند؛ مردم ایران شاهد حضور سینماگرانی در صحنه هستند، که تا آن زمان کمتر اهل سیاست بوده اند؛ اما اکنون روحیات هنری و سخنان نرم خویانه شان نیز تغییر یافته و به فریاد مبدل شده؛ اعتراض های بلند"استاد محمدرضا شجریان"، "کیومرث پور احمد"، "کامبوزیا پرتوی"، "رخشان بنی اعتماد"، "بهاره رهنما"، "باران کوثری" و بسیاری دیگر، همه جا شنیده شده و ویدیوها و کلیپ های ساخته شده توسط برخی دیگر از هنرمندان شناخته شده، به سرعت در حال انتشاری فراگیر است.
همانقدر که حضور چهره های شناخته شده ی سینما برای خیلی از مردم دیدنی ست؛ جبهه گیری بسیاری از هنرمندان تلویزیونی که گاه از دید مدیران صدا و سیما "خودی" انگاشته می شدند هم در حال جلوه کردن است. مدیران تلویزیون از امضای درج شده ی انبوهی از هنرمندان این رسانه در پای بیانه ی حمایت از "موسوی" شگفت زده اند و بنا بر خواست آنها، تلفن های پرسشگرانه به این هنرمندان، از سوی کارگزاران حراستی صدا و سیما تمامی ندارد. تماس ها یا بی جواب نمی مانند و جوابی که داده می شود، دال بر صحت امضاست؛ هیچ کدام از هنرمندان تلویزیونی ای که از موسوی حمایت کرده اند، حتی اگر تهدید شوند که ممنوع الکار خواهند شد، امضای خود را پس نمی گیرند؛ بسیاری از آنها همراه با سینمایی ها و تئاتری ها و اهالی ادب، در "سه شنبه ی حلقه ی سبز" هم حضوری پررنگ دارند؛ سوار بر "ون" هایی سبز رنگ، شاخه های گل در سر انگشت، مچ بند های سبز بر دست، همدلی با بیشمار مردم حاضر در خیابانها را نمایش می دهند. ستاد های مختلفی از هنرمندان که به جهت حمایت از موسوی شکل گرفته بودند، ادغام شده اند و خروجی یکی ست: فیلم و تئاتری که از زندگی آن روزها بر روی صحنه می رود، سبز است و رنگ های دیگر، تحت الشعاع رفته اند.
تماس های تهدید آمیز شکلی دیگر می یابند
نتیجه ی انتخابات از سوی دولت در حال اعلام شدن است و انتظارها به پایان می رسد؛ اما حاصل، آنچه که انتظار می رفت نبوده. ساعت های دشواری بر بسیاری از اهالی هنر می گذرد؛ خبر یورشی نافرجام که در روز انتخابات بر یکی از ستادهای انتخاباتی صورت گرفته در حال انتشار است. هنوز 12 ساعت از اعلام نتیجه ی قطعی انتخابات نگذشته؛ اما قطعیتی دیگر در حال شکل گرفتن در اندیشه هاست؛ اعتراض، از پای صندوق های رای به خیابان ها کشانده می شود و دیگر کسی بر سر کارش حاضر نیست؛ دل مردم به کاری دیگر می رود؛ جمعیت در خیابان ها موج می زند و هنرمندان نیز با مردم و از مردم اند. التهاب، شور، شعار، خشونت، آتش، سنگ، باتوم، کبودی، جراحت، مرگ؛ و در این میان بسیاری از چهره های شناخته شده در جمعیت، از سوی ماموران رسمی یا غیررسمی تهدید می شوند و این تهدیدها در ساعاتی که تلفن ها قطع نیست و گاه در مراجعه ی حضوری به منازل هنرمندان ادامه می یابد؛ اما آنها دست بردار نیستند. همان طور که ملت نیز دست بردار نیستند. جمعیت هر روزه و چند روزه، در روز 25 خرداد ماه فزونی غیر قابل باوری می گیرد و باز همه هستند، این بار نه در میتینگ، بلکه در مسیر "انقلاب" تا "آزادی". از "میر حسین موسوی" و "مهدی کروبی" گرفته تا سینماگر و تئاتری و تلویزیونی و شاعر و منتقد رسانه ای، در لوای 3 میلیون جمعیت برآورد شده در خیابان های تهران.
بازجویی
تماس و تهدید، حالت رسمی بازجویی به خود گرفته اند. اتهامات به هنرمندان تمامی ندارد. از ستاره های جوان سینما گرفته تا مدیران پیشین سینمایی همه متهم اند. همانقدر که اخبار دستگیری و شکنجه مردم در بازداشتگاه ها پخش می شود و کشتارها در سطح خیابان و مکان های حصر ادامه می یابد، سایه ی فشار بر هنرمندان نیز سهمگین تر می شود؛ رفت و آمد برخی از هنرمندان به مراکز بازجویی ادامه دارد و در این بین، چند نام بیشتر شنیده می شوند. رادیکال تر شدن، هم در فضای خیابانی دیده می شود و هم در رفتار نیروهای امنیتی و نظامی با مردم. هنرمندان نیز جزو مردم اند و مانند آنان مورد عتاب. چند دستگیری و سپس آزادی در مراسم سوگواری کشته شدگان و بعد از مدتی یورش به خانه های بعضی از آنها.
زندان
فیلم های ضبط شده از خیابان ها و تدوین شده توسط کارگردانهای حرفه ای و غیر حرفه ای در حال پخش در رسانه های جهانی ست و بهانه ی حمله به منزل "جعفر پناهی" کارگردان شناخته شده شده ی سینما نیز ساخت فیلم است. "جعفر پناهی" و "محمد رسول اف" دیگر کارگردان مشهور سینما به زندان می روند و همچنان بسیاری دیگر از اهالی ایران، در همانجا ماندگار می شوند. هرچقدر که سکوت در جامعه حکمران می شود، بر فضای هنری هم سیطره می اندازد و حالا دیگر فقط مجامع و رسانه های خارجی اند که می توانند انعکاس دهنده ی وقایع پیشین و در جریان ایران باشند.
سه سال از شکل گیری "جنبش سبز" در ایران میگذرد؛ هنوز قوهی قضاییه جمهوری اسلامی هنرمندانی همچون "استادمحمدرضا شجریان"، ""رخشان بنی اعتماد"، "باران کوثری" و "پگاه آهنگرانی" " فاطمه معتمد آریا" را زیر نظر دارد که کجا چه میگویند؛ و هنوز "رامین پرچمی" و "محمد رسولاف" و "جعفر پناهی" " مرضیه وفا مهر" و ... مانند بسیاری دیگر از اهالی سیاست یا مردم عادی، در بیم و امید قطعیت یافتن و اجرای حکم خود بهسر میبرند؛ آنان نه اجازه ی کار دارند و نه امکان ادامهی زندگی معمولی.
اما در این سه سال، هر بار که فیلمی همچون "روزهای سبز" ساخته ی "حنا مخملباف" در مجامع جهانی پخش می شود و یا در مجمعی نمادی از رنگ "سبز" دیده می شود، مسئولان دولت تمام هم خود را صرف آن می کنند تا هم از انتشار اخبار آن در سطح ایران جلوگیری شود و هم برگزار کنندگان آن برنامه، دشمن ملت ایران معرفی شوند. فستیوال های "کن" و "ونیز" و "مونترال" و "سن سباستین" و "رم" و "برلن" و ... در این 3 سال هنوز منتظر دریافت و نمایش فیلم هایی هستند که در این روزهای ایران اجازه ی ساخت نداشته اند و در همین روزها که چنین می گذرند "روزهای سبز "مخملباف" در گردهمایی جنبش سبز در "کلن" آلمان، باز هم بیننده ی فراوان دارد.
داستان های رضا پهلوی و سلطنت
رضا:مامان بهم پول بده
مادر:واسه چی می خواهی
رضا: می خواهم برم واسه زنم شورت بخرم
مادر: مگه پول نداری
رضا: مامان من شاهم ناسلامتی ، بابام هم که کلی واسمون پول گذاشته. علیرضا هم مرد، ارثش کلا به من می رسه
مادر: ای پست فطرت عیرضا رو توکشتی
رضا: نه بابا علیرضا اشتباهی قرص خورد خود به خود مرد ، من فقط قرصش رو خریدم. اصلا به من ربطی نداره،
مادر:خیلی بد جنسی رضا ازت نمیگذرم.
رضا: مامان حرف مفت نزن علیرضا یه کمی مخش معیوب بود ، دلش می خواست شاه بشه و هی می گفت تو پسر نداری ، من هم که دیدم فعلا خبری نیست بردمش دکتر اونم با آرام بخش راحتش کرد.
ملکه در حال گریه و آق کردن رضا
رضا در حال ویسکس خوردن :حالا یه ذره پول بده دیرم شده ، بر و بچ منتظرند ، میخواهم برم از کشتار دهه ی شصت و نخست وزیر محبوب امام هم بگم. با یه وکیل اسمش جفریه. جفری بیا تو می خواهم پرونده بسازم برای موسویه، بد جوری محبوب شده، حالا دارم براش.
جفری : های : شلام مازمازل. چه مامانی داری؟
رضا : هوی خفه شو ننم زن شاه بوده ها مست ، عملی ، فکر کردی واقعا وکیلی . یه دونه میزنم بند بند استخونات از هم وا بشه ها
برو گم شو بیرون
این داستان ادامه دارد
مادر:واسه چی می خواهی
رضا: می خواهم برم واسه زنم شورت بخرم
مادر: مگه پول نداری
رضا: مامان من شاهم ناسلامتی ، بابام هم که کلی واسمون پول گذاشته. علیرضا هم مرد، ارثش کلا به من می رسه
مادر: ای پست فطرت عیرضا رو توکشتی
رضا: نه بابا علیرضا اشتباهی قرص خورد خود به خود مرد ، من فقط قرصش رو خریدم. اصلا به من ربطی نداره،
مادر:خیلی بد جنسی رضا ازت نمیگذرم.
رضا: مامان حرف مفت نزن علیرضا یه کمی مخش معیوب بود ، دلش می خواست شاه بشه و هی می گفت تو پسر نداری ، من هم که دیدم فعلا خبری نیست بردمش دکتر اونم با آرام بخش راحتش کرد.
ملکه در حال گریه و آق کردن رضا
رضا در حال ویسکس خوردن :حالا یه ذره پول بده دیرم شده ، بر و بچ منتظرند ، میخواهم برم از کشتار دهه ی شصت و نخست وزیر محبوب امام هم بگم. با یه وکیل اسمش جفریه. جفری بیا تو می خواهم پرونده بسازم برای موسویه، بد جوری محبوب شده، حالا دارم براش.
جفری : های : شلام مازمازل. چه مامانی داری؟
رضا : هوی خفه شو ننم زن شاه بوده ها مست ، عملی ، فکر کردی واقعا وکیلی . یه دونه میزنم بند بند استخونات از هم وا بشه ها
برو گم شو بیرون
این داستان ادامه دارد
Subscribe to:
Posts (Atom)