Total Pageviews

هنرمند آزاده ؛آريا آرام نژاد:


آریا آرام‌نژاد برای پرونده دوم روز سه شنبه مجددا با دستبند و پابند به دادگاه اورده شد. 

جلسه دفاعیه این هنرمند سبز بعلت اینکه وی در جریان موارد اتهامی‌اش نبود به جلسه دیگری موکول شد. 
بر اساس این گزارش، آهنگهای صد سال دیگه، دلتنگی، برای لم
س آزادی و ترانه تلخ از جمله موارد اتهامی جدید این هنرمند جوان است. در این آهنگ‌ها که در مورد جنبش سبز است، نسبت به سیاست‌های اقتصادی موجود انتقاد شده است. دیدار با مادر سهراب اعرابی هم یکی دیگر از موارد اتهامی آریا آرام‌نژاد است. 
آریا به رغم برخورداری از حق مرخصی و آزادی مشروط همچنان در بند سارقان زندان متی کلا به سر می‌برد. 
در نوشته‌ای که روز گذشته از وی نوشته شد، آریا یاد آور شده است که تجربه اخیر پنجاه و دو روزه زندان بعد از ۳۵ روز سخت انفرادی و حضور در بند سارقین برای من جریان گذاری را رقم زد، گذار از واقعه به متن جامعه، حالا برای من نجات یک زندانی وتغییر مسیر او، تغییر و بهبود مسیر جامعه است. 

خوب می‌دانم که سرنوشت همه ما به هم همبسته و وابسته است، گفت: «کبوتری که لب آشیان تو آب می‌خورد از خانه ما هم گذر خواهد کرد. «چرا که شاید یکی از همین افرادی که ضعف تربیتی و اقتصادی و وفور غم و اندکی شادی و فراوانی مخدارات او را به ارتکاب جرم کشاند، روزی جلوی ما را بگیرد و ما بزه دیده کسانی شویم که خود در بزهکار شدن آن‌ها نقش داشته‌ایم.

 بگرفته از فیس بوک آریا آرام نژاد

بسیجی دهن گشاد در تمام صحنه آراییهای رژیم

اگر یادتان باشد چندی پیش در تصاویرمنتشر شده از جنبش اشغال وال استریت  عکسی هم از این بسیجی دهن گشاد بود. و همچنین تصویر دیگری که در لبنان گرفته شده بود، مردی با این شمایل در حال جر دادن دهن گشادش بود. به راستی این بسیجی دهن گشاد کیست که در نمام صحنه های انقلابی و اعتراضی و در راستای سیاستهای جمهوری اسلامی در همه جای دنیا حضور دارد؟ آیا تمام این تصاویر متعلق به یک نفر است یا همه ی آنها اعضای یک خانواده هستند که اینقدر شبیه به هم اند؟ اما تنها چیزی که در تمامی این تصاویر مشهود است ، آنست که ، این فرد در تمام صحنه ها در حال اعتراض است و اعتراضاتش هم دقیقا در راستای حمایت و سیاستهای جمهوری اسلامی است. جواب این سئوالها به زودی داده خواهد شد. شاید فردای سرنگونی رژیم.نگاره: تصویر مرد ایرانی نامرئی..!!!...‏








ترانه عليدوستي و ماني حقيقي بهترين بازيگران جشنواره‌ي دهلي‌نو+عکس

ترانه عليدوستي و ماني حقيقي به عنوان بهترين بازيگران جشنواره‌ي فيلم «دهلي نو» معرفي شدند.

مراسم پاياني جشنواره‌ي فيلم دهلي نو در حالي 15 مرداد ماه برگزار شد كه بازيگران اصلي فيلم «پذيرايي ساده»، ماني حقيقي و ترانه عليدوستي جايزه بهترين بازيگر مرد و زن را گرفتند.

جديدترين ساخته‌ي ماني حقيقي «پذيرايي ساده» تنها فيلم ايراني بخش رقابتي جشنواره فيلم دهلي نو بود و ماني حقيقي به عنوان بازيگر و كارگردان آن در جشنواره حضور داشت و جايزه‌اش را گرفت.

رييس هيات داوران جشنواره‌ي فيلم «دهلي نو» ماركو مولر ـ رييس سابق جشنواره‌ي لوكارنو و و ونيز بود.

در جشنواره‌ي فيلم «دهلي‌نو» علي مصفا به عنوان هنرمند ايراني داور بود و فيلم‌هاي «پله آخر» علي مصفا و «سه و نيم» نقي نعمتي در بخش غير رقابتي جشنواره دهلي نو حضور داشتند.

۱۶ مرداد ۱۳۹۱

نویسنده وبلاگ پرطرفدار نجواهای نجیبانه در چنگال دژخیم جمهوری اسلامی

خسروی فارسانی، دانشجوی سابق دانشگاه امام صادق و دانشجوی فعلی دوره دکترای فلسفه غرب در دانشگاه اصفهان و نویسنده کتاب و وبلاگ «نجواهای نجیبانه»، که با نام مستعار آزاد آزاده در فضای مجازی و وبسایت بالاترین فعالیت می کرد، در ابتدای  تیر ماهِ سالِ جاری  توسط مامورانِ امنیتی در اصفهان شناسایی و بازداشت گردید .
وی پس از انتقال به بازداشتگاه مرکزی اصفهان به مدتِ ۲۰ روز تحت آزار و فشارهای روانی‌ شدید قرار گرفته و اکنون با وثیقه‌ای سنگین آزاد و در انتظار صدورِ رای دادگاه می‌باشد .
موارد اتهامی که وی برای تأیید و اعترافِ به آن مورد فشار و آزار قرار گرفته به شرح زیر است :
- اقدام علیهِ امنیتِ ملی‌ از طریقِ تشویشِ اذهانِ عمومی‌ و نشرِ اکاذیب .
- توهین به رهبرِ جمهوری اسلامی و مقاماتِ بلند پایه نظام
- عضویت در گروه‌های معاند نظام و وابسته به اسرائیل .
بدیهیست اقدام به بازداشت و شکنجه  منتقدان و آزادی خواهان به اتهامِ بیانِ اندیشه عملی‌ در غایت غیرِ انسانی‌ و غیر قانونیست که در ۳۴ سالِ گذشته نظامِ جمهوری اسلامی همواره بر آن دست یازیده و به این وسیله تلاش بر تشدیدِ فضای رعب و وحشت و محدودیتِ فعالیت‌های حقوقِ بشری در جامعه را داشته است .
با اطلاع رسانی و حمایت از این جوان با غیرت و شجاع در شبکه های اجتماعی ، جانیان وزارت اطلاعات و حکومت ننگین جمهوری اسلامی را محکوم کنیم.  به امید آزادی همه ی زندانیان سیاسی

امروز تولد اوست ، او که رفت تا ما باشیم


سالروز تولدت خجسته باد عزیزم

جانباخته در راه وطن ، علیرضا صبوری جوان ۲۲ ساله ای است که در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ همانند هزاران جوان دیگر با دست خالی به خیابان رفت تا اعتراضش را نسبت به نابسامانی های کشور و نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ابراز کند.

در حوالی میدان آزادی ، روبه روی پایگاه گردان ۱۱۷ عاشورا ، در حالیکه به کمک هم وطنانش که مورد اصابت گلوله قرار گرفته بودند شتافته بود، ناگهان تیری وسط پیشانی اش را شکافت و به گفته خودش انگار چیزی در سرش منفجر شد و جهان مقابل چشمانش به سیاهی رفت.

عده ای از معترضین پیکر نیمه جان وی را به بیمارستان انتقال دادند و پزشکان شبانه او را مورد عمل جراحی قرار دادند و موفق شدند که تکه هایی از تیر را از سرش خارج کنند ولی متاسفانه علیرضا به کما رفت و در این مدت خانواده اش تمامی بیمارستان ها زندانها و سرد خانه ها را زیر و رو میکردند و به امید یافتن نشانی از گم گشته شان هر روز به زندان اوین مراجعه میکردند تا اینکه پس از گذشت حدود ۱ ماه علیرضا از مرگ بازگشته و بهوش آمد.

او که قسمت عمده ای از حافظه ، قدرت تکلم ، کنترل ادرار و مدفوع و کنترل نیمی از بدنش را از دست داده بود بعد از چند روز توانست به سختی شماره تلفن یکی از خواهرانش را به یاد آورد. پرسنل بیمارستان با سرعت جریان را به حانواده اش در میان گذاشتند و بنا بر این شد که نام وی به عنوان بیمار تصادفی در پرونده های بیمارستان ثبت شود و شبانه علیرضا را به خانه منتقل کنند و باقی خدمات درمانی در خانه .به او ارائه گردد.

با کمک های بی دریغ مدد کار و اعضای خانواده علیرضا پس از چندی توانست مقداری از قوای از دست رفته اش را باز یابد ولی همچنان با مشکلات عمده ای از قبیل سر دارد های شدید و مداوم و ضعیف بودن قدرت تکلم رو برو بود. به همین دلیل پزشکان برای بار دوم سعی کردند تکه های باقی مانده گلوله را خارج کنند اما تکه هایی از تیر در نقاط حساسی واقع شده بودند که با حرکت دادن آنها امکان داشت علیرضا جان خود را از کف بدهد یا برای همیشه مهمان صندلی چرخدار شود ، به همین علت باز تکه هایی از گلوله به جای ماند و تذکرات لازم راجع به وخیم .بودن شرایط و مراقبت های لازم به وی داده شد.

پس از آنکه سلامت نسبی خودرا بازیافت به کمک خانواده از کشور خارج و به شهر نیده ترکیه رفت و در آنجا کلیه مدارک پزشکی خود را در اختیار سازمان ملل قرار داد که بعد از ماه ها در خواست وی مورد قبول واقع شد و علیرضا با امید به فردایی سبز و آزاد رهسپار آمریکا شد و در بوستون اقامت گزید اما در کمال تاسف روح خسته اش پس از ۸ ماه به علت عوارض ناشی از وجود قسمت هایی از گلوله در بافت مغز در ۲۶ آبان ۱۳۹۰ از جسم زخمی اش پر گشود

خواهرت ناز بانو ./

برگرفته از صفحه «« به یاد علیرضا صبوری »»
https://www.facebook.com/pages/به-یاد-شهید-علیرضا-صبوری/181589431930616
امروز تولد اوست 
او که رفت تا ما باشیم
سالروز تولدت خجسته باد عزیزم 

جانباخته در راه وطن ، علیرضا صبوری جوان ۲۲ ساله ای است که در روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ همانند هزاران جوان دیگر با دست خالی به خیابان رفت تا اعتراضش را نسبت به نابسامانی های کشور و نتیجه انتخابات ریاست جمهوری ابراز کند.

در حوالی میدان آزادی ، روبه روی پایگاه گردان ۱۱۷ عاشورا ، در حالیکه به کمک هم وطنانش که مورد اصابت گلوله قرار گرفته بودند شتافته بود، ناگهان تیری وسط پیشانی اش را شکافت و به گفته خودش انگار چیزی در سرش منفجر شد و جهان مقابل چشمانش به سیاهی رفت.

عده ای از معترضین پیکر نیمه جان وی را به بیمارستان انتقال دادند و پزشکان شبانه او را مورد عمل جراحی قرار دادند و موفق شدند که تکه هایی از تیر را از سرش خارج کنند ولی متاسفانه علیرضا به کما رفت و در این مدت خانواده اش تمامی بیمارستان ها زندانها و سرد خانه ها را زیر و رو میکردند و به امید یافتن نشانی از گم گشته شان هر روز به زندان اوین مراجعه میکردند تا اینکه پس از گذشت حدود ۱ ماه علیرضا از مرگ بازگشته و بهوش آمد.

او که قسمت عمده ای از حافظه ، قدرت تکلم ، کنترل ادرار و مدفوع و کنترل نیمی از بدنش را از دست داده بود بعد از چند روز توانست به سختی شماره تلفن یکی از خواهرانش را به یاد آورد. پرسنل بیمارستان با سرعت جریان را به حانواده اش در میان گذاشتند و بنا بر این شد که نام وی به عنوان بیمار تصادفی در پرونده های بیمارستان ثبت شود و شبانه علیرضا را به خانه منتقل کنند و باقی خدمات درمانی در خانه .به او ارائه گردد.

با کمک های بی دریغ مدد کار و اعضای خانواده علیرضا پس از چندی توانست مقداری از قوای از دست رفته اش را باز یابد ولی همچنان با مشکلات عمده ای از قبیل سر دارد های شدید و مداوم و ضعیف بودن قدرت تکلم رو برو بود. به همین دلیل پزشکان برای بار دوم سعی کردند تکه های باقی مانده گلوله را خارج کنند اما تکه هایی از تیر در نقاط حساسی واقع شده بودند که با حرکت دادن آنها امکان داشت علیرضا جان خود را از کف بدهد یا برای همیشه مهمان صندلی چرخدار شود ، به همین علت باز تکه هایی از گلوله به جای ماند و تذکرات لازم راجع به وخیم .بودن شرایط و مراقبت های لازم به وی داده شد.

پس از آنکه سلامت نسبی خودرا بازیافت به کمک خانواده از کشور خارج و به شهر نیده ترکیه رفت و در آنجا کلیه مدارک پزشکی خود را در اختیار سازمان ملل قرار داد که بعد از ماه ها در خواست وی مورد قبول واقع شد و علیرضا با امید به فردایی سبز و آزاد رهسپار آمریکا شد و در بوستون اقامت گزید اما در کمال تاسف روح خسته اش پس از ۸ ماه به علت عوارض ناشی از وجود قسمت هایی از گلوله در بافت مغز در ۲۶ آبان ۱۳۹۰ از جسم زخمی اش پر گشود

خواهرت ناز بانو ./

برگرفته از صفحه «« به یاد علیرضا صبوری »»
https://www.facebook.com/pages/به-یاد-شهید-علیرضا-صبوری/181589431930616

«« اینجا زنجان ... حال نرگس خوب است+اولین تصویر پس از آزادی

نرگس محمدی بعد از آزادی موقت جهت درمان درمیان خانواده....

«« اینجا زنجان ... حال نرگس خوب است 

حال نرگس خوب است و لبخند لحظه ای از لبان مادرش دور نمی شود.

حال نرگس خوب است و پدرش به شکرانه ی آزادی اش چون پروانه ای بر گرد دخترش میگردد تا جبران نماید لحظه های تنهایی نرگس در پس میله های زندان را .

حال نرگس خوب است و خانه پر از خنده و هیاهوست . چه سخت است بیان لحظه ای که سراسیمه گیمان به دیدن چهره ی خسته اما مصمم نرگس منتهی شد.

اینجا زنجان . باران می بارد . حال همه ی ما خوب است :) »»

**برداشت شده از صفحه جلال بیگدلی**

ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا٠

چیزی که نه به فکر رضا شاه رسید ، و نه بعد از او به بفکر محمد رضا شاه٠
و این همان نکته ای بود که آتاترک بر روی سکه های ترکیه نوشته بود: 


"حاکمیت از آن ملّت است٠ "


و متأسفانه طرفداران استبداد هنوز به عظمت این مهم پی نبرده اند٠ 


بهرام مشیری

طرفه حکایتی ست حکایت استبداد؛

طرفه حکایتی ست حکایت استبداد؛ در روزگار قدرت با اعمال خشونت، ارعاب و شکنجه دهانها را می بندد و قلمها را می شکند و در زمان نکبت، عمل سانسور را با فحاشی و اتهام و ترور شخصیت عملی می کند...

بهمن قبادی فیلم «فصل کرگدن» را به صانع ژاله و فرزاد کمانگر تقدیم کرد


بهمن قبادى، کارگردان سرشناس ایرانی، آخرین ساخته خود به نام «فصل کرگدن» را به صانع ژاله و فرزاد کمانگر تقدیم کرد.... بهمن قبادى، کارگردان سرشناس ایرانی، آخرین ساخته خود به نام «فصل کرگدن» را به صانع ژاله و فرزاد کمانگر تقدیم کرد. صانع ژاله، فعال کرد و دانشجوی دانشگاه هنر تهران بود که در روز ۲۵ بهمن سال ۸۹ و درجریان راهپیمایی اعتراضی مردم ایران به ضرب گلوله نیروهای امنیتی جان باخت. فرزاد کمانگر نیز زندانی سیاسی کرد بود که اعدام شد. «فصل کرگدن» آخرین ساخته آماده اکران بهمن قبادى، داستان یک شاعر کرد است که از طریق اشعارش به دنبال زنگى گم شده خودش می گردد. این فیلم با روایتى شعرگونه، ادامه مسیر فیلم سازىِ کارگردانِ «زمانى براى مستى اسب ها» است که پس از «گربه هاى ایرانى» اولین فیلم خود را خارج از ایران با حضور چهرهاى مطرح ایرانى، اروپایى و ترک، با مضمونى شاعرانه تهیه و کارگردانى کرده است. در این فیلم بهروز وثوقى بازیگر مطرح سینماى ایران پس از سال ها دورى برای ایفای نقش جلوى دوربین رفت و در کنار او مونیکا بلوچى، برن ساعت و آرش لباف ایفای نقش کردند. به گزارش “ندای سبز آزادی”، قبادى آخرین ساخته خود را همزمان با تولد صانع ژاله به این دانسجوى تئاتر که در درگیرى ها تهران کشته شد و فرزاد کمانگر شاعر و معلم کرد که در زندان اعدام شد تقدیم کرده است. طبق گزارش روابط عمومى فیلم «فصل کرگدن»، این فیلم از سپتامبر سال جاری، نمایش عمومى اش در فرانسه، ایتالیا، آلمان و دیگر کشورهای اروپایی را آغاز مى کند. ” wildbunch” از پخش کننده هاى مطرح اروپا پخش جهانى فیلم را به عهده دارد و شرکت BKM پخش کننده ى فیلم در سینماهاى ترکیه است. به گزارش روابط عمومى بهمن قبادى، این کارگردان کرد هم اکنون در آمریکا در حال آماده سازى و نهایى کردن فیلم دیگرى تحت عنوان «به بالا نگاه کن» است. این فیلم از مجموعه ده گانه های «خدا و مذهب» است که ده کارگردان با ده مذهب گونان در آن فیلم سازى کرده اند. در این مجموعه کارگردانانى نظیر امیر امیر کاستاریکا، میرا نایر، گیلرمو آری گا و کارگردانان سرشناس دیگری حضور دارند و بخش مربوط به دین اسلام را بهمن قبادى فیلم سازى کرده است
http://irgarmy.com/?p=1859

ما تو را چشم به راهیم

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب/جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

از فیس بوک محمد نوریزاد

30 خرداد 1391....خانواده ندا بر سر مزار او

از فیس بوک محمد نوریزاد

شعاری که بسیجی ها سر دادند و هم اکنون به جنبش سبز نسبت داده میشود.


 شعار موسوی بهانه است اصل نظام نشانه است . شعاری که هیچ گاه از جنبش سبز شنیده نشد و بسیجی ها این شعار را برای آن میدادند که بگویند جنبش سبز یک جنبش اغتشاشگر و بیگانه است و به قول خودشان از استکبار خط می گیرد.
 قبل از هر چیز باید بگوبم در گوگل و یوتیوب هر چه گشتم ، موردی پیدا نکردم که مردم این شعار را داده باشند و فقط وبلاگهایی که مخالف جنبش سبز بودند ، این شعار را به مردم ایران نسبت داده اند ولی حتی یک فیلم هم من پیدا نکردم. اگر این شعار ، واقعا شعار مردم در آن ایام بود مطمئنا به جای اصل نظام واژه ی کل رژیم را بکار می برد.

در برنامه ی انتن سامان اربابی که از صدای آمریکا پخش میشود در قسمتی که دو نفر از طریق وب کم از آنها سئوال جواب میشود، در هفته ی گذشته 26 خرداد از دو خانم که یکی منتقد جنبش سبز به نام لیلا قبادی بود و دیگری که هوادار جنبش سبز بود، از هر دو شرکت کننده سئوال شد بهترین شعاری که داده شد کدام است؟. خانم منتقد گفت: موسوی بهانه است کل نظام نشانه است. در حالی که این شعار را هیچگاه مردم ایران در آن ایام نگفتند بلکه بسیجی ها برای اینکه جنبش سبز را یک جنبش اغتشاشگر نشان دهد ، این شعار را میگفتند و این داستان من را یاد شعار هم غزه و هم لبنان جانم فدای ایران آقای کدیور انداخت.

البته در مورد خانم منتقد جنبش سبز(لیلا قبادی) باید بگویم به نظر میامد این خانم از اینکه مصاحبه میشود در پوست خود نمی گنجید و بسیار خوشحال بود و تا جایی که نمی توانست احساسات خود را کنترل کند و مثلا در موردی برای یک سئوال ساده قهقهه سر داد که به قدری خجالت آور بود که سامان اربابی این قسمت را به گونه ای رد کرد. قصدم از این مطلب این نیست که بخواهم نظرات وی را زیر سئوال ببرم به هر حال این خانم هم نظرشان محترم است ولی انتظار می رود یک فرد عامی به همچین برنامه ای نیاید یا حدالامکان نظراتش مانند افراد عامی که گذرا چیز را می شنوند بر زبان میاورند نباشد و به چیزی که میگوید اطمینان داشته باشد. متاسفانه این شعار را که این خانم از آن خوشش آمده از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میشد و توسط بسیجی ها سرداده شد. و همچنیین در یک کامنت هم دیدم که یکی از کاربران بالاترین اینرا گفته بود. همین جا از دوستان خواهشمندم اگر بنده در مورد این شعار اشتباه میکنم آدرس فیلم آن را زیر این پست بگذارند تا من متوجه اشتباهم بشوم. باز هم تذکر میدهم که قصد بنده این نیست که نظرات یا شخص وی را نقد کنم در واقع می خواهم حقیقت این شعار روشن شود و به نظر من نه منتقد ونه هوادار جنبش سبز از توانایی و تسلط لازم برای پاسخ گویی بر خوردار نبودند که البته من نمیدانم روال این قسمت برنامه ومهمانانش چگونه است. فقط دوست داشتم نقد منقد قوی و باسند و جواب هوادار مستدل و محکم باشد چون جنبش سبز یک جنبش مظلوم در عین حال محکم و مسالمت آمیز و با فرهنگ وشور و شعور و تاریخی است و در آینده ی نزدیک این جنبش به هدف خود خواهد رسید و کسانی که میگویند جنبش سبز به تاریخ پیوست باید بدانند که مردم ایران آتش زیر خاکسترند و با یک شوک فوران خواهد کرد ، اگر این چنین نبود مطمئنا رهبران آنرا محاکمه میکردند و یا اینکه با اعلام راهپیمایی سکوت حکومت لشکر کشی نمی کرد.
 در نهایت برای چندمین بار از کسانی که مطمئن هستند این شعار از طرف مردم ایران بوده می خواهم لینک و آدرس ویدئوی آنرا اینجا بگذارند تا بنده متوجه اشتباهم بشوم.

فيلم لحظه ی شهادت ندا آقا سلطان

دلم میخواهد شما هموطنانم را در بغضم شریک کنم. من هر بار که تصویری از ندا میبینم، بغضم راه نفس را میبندد. امروز سه سال از آن روز دردناک گذشته است و ما نتوانستیم تا به امروز انتقام خون ندا را بگیرم و آرزو و خواست ندا و نداها را بر آورده کنیم. ندا جان شرمنده ایم. شرمسار از اینکه فقط از عکست برای تبلیغات استفاده میکنیم ولی هیچ حرکت مناسبی در راه هدفت انجام نداده ایم.

هنرمندان همراه جنبشی به‌رنگ سبز

هنرمندان همراه جنبشی به‌رنگ سبز

بیانیه ی 800 امضایی اهالی سینما و تئاتر و تلویزیون در ایران، سر و صدای زیادی به پا کرده، هفته ی پایانی تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری است و التهاب به اوج رسیده؛ بیش از 800 هنرمند، در اعتراض به روندی که در کشور حکمفرماست و در طلب فضایی نو، به حمایت از "میرحسین موسوی" برخاسته و عکس ها و یادداشت هایشان با نمادهای سبز، در جراید و پوسترها و بیانیه های منتشره در کشور به چشم می خورد. برخی نیز تغییر مطلوب و مورد نظر خود را در برنامه های "مهدی کروبی" یافته و مواضع او را پاس داشته اند. در این میان، جمعی از آنهایی که در طی سال های پیش از آن نیز یاور "محمود احمدی نژاد" بوده اند، همچنان برای او تبلیغات می کنند. همه ی اینها در حالی ست که "دولت وقت" به ریاست "محمود احمدی نژاد" و "صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران"، اندکی بعد از آن که مشخص می شود که جناح حامی دولت در جلب حمایت هنرمندان ناتوان بوده، از حضور هنرمندان و مخصوصا چهره های شناخته شده که تقریبا اکثرشان به حمایت از موسوی برخاسته اند، در صحنه ی تبلیغات ریاست جمهوری گله می کنند و می کوشند تا در پس جریان های پیش رو، اتفاقات دیگری را رقم زنند.

تماس های هشدار دهنده شروع می شوند
تلفنی، از نوع ارتباط شنیداری یا مکتوب از طریق پیامک؛ برخی از اهالی سینما و تئاتر، مدوام از سوی نهادهای مسئول مورد عتاب قرار می گیرند که چرا وارد صحنه شده اند. سعی بر تغییر رای آنها می رود و شایعاتی برخلاف دیده ها و آنچه عیان است رواج داده می شود؛ اما برخلاف روند اوج گیری فشارها، روز به روز بر تعداد حامیان موسوی افزوده می شود. آنهایی که برای حمایت از "میر حسین موسوی" در میتینگ ها و سخنرانی های عمومی چه در تهران و چه در شهرستان ها حاضر می شوند، نقل مجالس اند؛ مردم ایران شاهد حضور سینماگرانی در صحنه هستند، که تا آن زمان کمتر اهل سیاست بوده اند؛ اما اکنون روحیات هنری و سخنان نرم خویانه شان نیز تغییر یافته و به فریاد مبدل شده؛ اعتراض های بلند"استاد محمدرضا شجریان"، "کیومرث پور احمد"، "کامبوزیا پرتوی"، "رخشان بنی اعتماد"، "بهاره رهنما"، "باران کوثری" و بسیاری دیگر، همه جا شنیده شده و ویدیوها و کلیپ های ساخته شده توسط برخی دیگر از هنرمندان شناخته شده، به سرعت در حال انتشاری فراگیر است.
همانقدر که حضور چهره های شناخته شده ی سینما برای خیلی از مردم دیدنی ست؛ جبهه گیری بسیاری از هنرمندان تلویزیونی که گاه از دید مدیران صدا و سیما "خودی" انگاشته می شدند هم در حال جلوه کردن است. مدیران تلویزیون از امضای درج شده ی انبوهی از هنرمندان این رسانه در پای بیانه ی حمایت از "موسوی" شگفت زده اند و بنا بر خواست آنها، تلفن های پرسشگرانه به این هنرمندان، از سوی کارگزاران حراستی صدا و سیما تمامی ندارد. تماس ها یا بی جواب نمی مانند و جوابی که داده می شود، دال بر صحت امضاست؛ هیچ کدام از هنرمندان تلویزیونی ای که از موسوی حمایت کرده اند، حتی اگر تهدید شوند که ممنوع الکار خواهند شد، امضای خود را پس نمی گیرند؛ بسیاری از آنها همراه با سینمایی ها و تئاتری ها و اهالی ادب، در "سه شنبه ی حلقه ی سبز" هم حضوری پررنگ دارند؛ سوار بر "ون" هایی سبز رنگ، شاخه های گل در سر انگشت، مچ بند های سبز بر دست، همدلی با بیشمار مردم حاضر در خیابانها را نمایش می دهند. ستاد های مختلفی از هنرمندان که به جهت حمایت از موسوی شکل گرفته بودند، ادغام شده اند و خروجی یکی ست:  فیلم و تئاتری که از زندگی آن روزها بر روی صحنه می رود، سبز است و رنگ های دیگر، تحت الشعاع رفته اند.

تماس های تهدید آمیز شکلی دیگر می یابند
نتیجه ی انتخابات از سوی دولت در حال اعلام شدن است و انتظارها به پایان می رسد؛ اما حاصل، آنچه که انتظار می رفت نبوده. ساعت های دشواری بر بسیاری از اهالی هنر می گذرد؛ خبر یورشی نافرجام که در روز انتخابات بر یکی از ستادهای انتخاباتی صورت گرفته در حال انتشار است. هنوز 12 ساعت از اعلام نتیجه ی قطعی انتخابات نگذشته؛ اما قطعیتی دیگر در حال شکل گرفتن در اندیشه هاست؛ اعتراض، از پای صندوق های رای به خیابان ها کشانده می شود و دیگر کسی بر سر کارش حاضر نیست؛ دل مردم به کاری دیگر می رود؛ جمعیت در خیابان ها موج می زند و هنرمندان نیز با مردم و از مردم اند. التهاب، شور، شعار، خشونت، آتش، سنگ، باتوم، کبودی، جراحت، مرگ؛ و در این میان بسیاری از چهره های شناخته شده در جمعیت، از سوی ماموران رسمی یا غیررسمی تهدید می شوند و این تهدیدها در ساعاتی که تلفن ها قطع نیست و گاه در مراجعه ی حضوری به منازل هنرمندان ادامه می یابد؛ اما آنها دست بردار نیستند. همان طور که ملت نیز دست بردار نیستند. جمعیت هر روزه و چند روزه، در روز 25 خرداد ماه فزونی غیر قابل باوری می گیرد و باز همه هستند، این بار نه در میتینگ، بلکه در مسیر "انقلاب" تا "آزادی". از "میر حسین موسوی" و "مهدی کروبی" گرفته تا سینماگر و تئاتری و تلویزیونی و شاعر و منتقد رسانه ای، در لوای 3 میلیون جمعیت برآورد شده در خیابان های تهران.

بازجویی
تماس و تهدید، حالت رسمی بازجویی به خود گرفته اند. اتهامات به هنرمندان تمامی ندارد. از ستاره های جوان سینما گرفته تا مدیران پیشین سینمایی همه متهم اند. همانقدر که اخبار دستگیری و شکنجه مردم در بازداشتگاه ها پخش می شود و کشتارها در سطح خیابان و مکان های حصر ادامه می یابد، سایه ی فشار بر هنرمندان نیز سهمگین تر می شود؛ رفت و آمد برخی از هنرمندان به مراکز بازجویی ادامه دارد و در این بین، چند نام بیشتر شنیده می شوند. رادیکال تر شدن، هم در فضای خیابانی دیده می شود و هم در رفتار نیروهای امنیتی و نظامی با مردم. هنرمندان نیز جزو مردم اند و مانند آنان مورد عتاب. چند دستگیری و سپس آزادی در مراسم سوگواری کشته شدگان و بعد از مدتی یورش به خانه های بعضی از آنها.

زندان
فیلم های ضبط شده از خیابان ها و تدوین شده توسط کارگردانهای حرفه ای و غیر حرفه ای در حال پخش در رسانه های جهانی ست و بهانه ی حمله به منزل "جعفر پناهی" کارگردان شناخته شده شده ی سینما نیز ساخت فیلم است. "جعفر پناهی" و "محمد رسول اف" دیگر کارگردان مشهور سینما به زندان می روند و همچنان بسیاری دیگر از اهالی ایران، در همانجا ماندگار می شوند. هرچقدر که سکوت در جامعه حکمران می شود، بر فضای هنری هم سیطره می اندازد و حالا دیگر فقط مجامع و رسانه های خارجی اند که می توانند انعکاس دهنده ی وقایع پیشین و در جریان ایران باشند.
سه سال از شکل گیری "جنبش سبز" در ایران می‌گذرد؛ هنوز قوه‌ی قضاییه جمهوری اسلامی هنرمندانی همچون "استادمحمدرضا شجریان"، ""رخشان بنی اعتماد"، "باران کوثری" و "پگاه آهنگرانی" " فاطمه معتمد آریا" را زیر نظر دارد که کجا چه می‌گویند؛ و هنوز "رامین پرچمی" و "محمد رسول‌اف" و "جعفر پناهی"  " مرضیه وفا مهر" و ... مانند بسیاری دیگر از اهالی سیاست یا مردم عادی، در بیم و امید قطعیت یافتن و اجرای حکم خود به‌سر می‌برند؛ آنان نه اجازه ی کار دارند و نه امکان ادامه‌ی زندگی معمولی.
اما در این سه سال، هر بار که فیلمی همچون "روزهای سبز" ساخته ی "حنا مخملباف" در مجامع جهانی پخش می شود و یا در مجمعی نمادی از رنگ "سبز" دیده می شود، مسئولان دولت تمام هم خود را صرف آن می کنند تا هم از انتشار اخبار آن در سطح ایران جلوگیری شود و هم برگزار کنندگان آن برنامه، دشمن ملت ایران معرفی شوند. فستیوال های "کن" و "ونیز" و "مونترال" و "سن سباستین" و "رم" و "برلن" و ... در این 3 سال هنوز منتظر دریافت و نمایش فیلم هایی هستند که در این روزهای ایران اجازه ی ساخت نداشته اند و در همین روزها که چنین می گذرند "روزهای سبز "مخملباف" در گردهمایی جنبش سبز در "کلن" آلمان، باز هم بیننده ی فراوان دارد.

داستان های رضا پهلوی و سلطنت

رضا:مامان بهم پول بده
مادر:واسه چی می خواهی
رضا: می خواهم برم واسه زنم شورت بخرم
مادر: مگه پول نداری
رضا: مامان من شاهم ناسلامتی ، بابام هم که کلی واسمون پول گذاشته. علیرضا هم مرد، ارثش کلا به من می رسه
مادر: ای پست فطرت عیرضا رو توکشتی
رضا: نه بابا علیرضا اشتباهی قرص خورد خود به خود مرد ، من فقط قرصش رو خریدم. اصلا به من ربطی نداره،
مادر:خیلی بد جنسی رضا ازت نمیگذرم.
رضا: مامان حرف مفت نزن علیرضا  یه کمی مخش معیوب بود ، دلش می خواست شاه بشه و هی می گفت تو پسر نداری ، من هم که دیدم فعلا خبری نیست بردمش دکتر اونم با آرام بخش راحتش کرد.
ملکه در حال گریه و آق کردن رضا
رضا در حال ویسکس خوردن :حالا یه ذره پول بده دیرم شده ، بر و بچ منتظرند ، میخواهم برم از کشتار دهه ی شصت و نخست وزیر محبوب امام هم بگم. با یه وکیل اسمش جفریه. جفری بیا تو می خواهم پرونده بسازم برای موسویه، بد جوری محبوب شده، حالا دارم براش.
جفری : های : شلام مازمازل. چه مامانی داری؟
رضا : هوی خفه شو ننم زن شاه  بوده  ها مست ، عملی ، فکر کردی واقعا وکیلی . یه دونه میزنم بند بند استخونات از هم وا بشه ها
برو گم شو بیرون

این داستان ادامه دارد

فقط در جمهوری اسلامی ممکنه که


اختلاس سه هزار میلیاردی اتفاق میفته و دولت استعفا که نمیده هیچ عذر خواهی هم نمیکنه و تازه رهبرش هم میگه کشش ندید.

فقط در جمهوری اسلامی ممکنه که


 استاد دانشگاه و دانشجو و دکتر ومهندس وکیلش زندان باشند وقاچاقچی و دزد و قاتل و اراذل و اوباش و لاتش رهبر و رئیس جمهور و روحانی و قاضی و وزیر و نماینده ی مجلس باشند

من با رای دادنم به خون نداها و سهرابها خیانت خواهم کرد

آقای خزعلی با تمام احترامی که برایت قائلم ، من به خون نداها و سهرابها ، به موسوی و کروبی و بچه هایی که کهریزکی شدند وزندانیان سیاسی خیانت نمیکنم ،اگر شما می خواهید خیانت کنید بهتر است بابت آن در دفتر مقام رهبری منصبی بگیرید چون که دیگر در دل مردم جای نخواهید داشت. چه تک رای و چه سی رای ، شرکت در انتصابات خیانت است و آقای مطهری هم نماینده ی بیت است نه مردم ایران وگرنه او هم رد صلاحیت میشد.و درضمن شما رهبران جنبش سبز درآخرین پیام هایشان که منتشر شده به عدم تغییر در رفتار حکومت و تحریم انتخابات تاکید نموده اند. ضمنا شنیده ام که شما گفته اید با تحریم انتخابات درانتهای صف تحریم کنندگان بعد از سی وسه سال قرار میگیریم. حداقل از خاتمی عبرت بگیرید که از هر دو طرف فحش خورد وآخر سر هم رای اش را باطل کردند.

حضور سه ناشر باسابقه دیگر در نمایشگاه کتاب ممنوع شد





پس از ممنوعیت حضور نشر «چشمه» و چند ناشر فعال در حوزه شعر، سه ناشر باسابقه دیگر نیز از حضور در نمایشگاه کتاب منع شدند.
در حالی که پیش از این وزارت ارشاد اعلام کرده بود به‌جز نشر «چشمه»، هیچ محدودیتی برای حضور ناشران در نمایشگاه کتاب وجود ندارد، روز دوشنبه، ۱۱ اردیبهشت خبر رسید که نشر «امید فردا»، انتشارات «کویر» و انتشارات «تیمورزاده» که هر سه از ناشران باسابقه هستند، از حضور در نمایشگاه منع شده‌اند.
مدیر انتشارات «امیدفردا» که در سال ۱۳۸۲ به خاطر انتشار کتاب «در مهمانی حاجی‌آقا» بازجویی شده بود، خبر داده که به او گفته‌اند نمی‌تواند در نمایشگاه کتاب تهران شرکت کند.
کتاب «در مهمانی حاجی آقا»، خاطران حبیب‌الله داوران و فرهاد بهبهانی بود که در سال ۸۲ منتشر شد، اما در چاپ دوم توقیف شد. در این کتاب دو زندانی سیاسی ملی مذهبی بخشی از اتفاقات دوران بازجویی‌شان را شرح دادند.
هر دو نویسنده این کتاب به اتهام نشر اکاذیب تحت تعقیب قرار گرفتند. بررس و سربررس کتاب و همچنین مجید صیادی‌، مدیرکل مراکز فرهنگی وزارت ارشاد به اتهام معاونت در توهین، افترا و نشر اکاذیب تحت تعقیب قرار گرفتند.
انتشارات «امیدفردا» یکبار دیگر و در زمستان سال ۸۸ خبرساز شد. در این سال وزارت ارشاد از چاپ کتاب ده جلدی «۲۵ سال در ایران چه گذشت» به قلم داوود علی بابایی به این دلیل که عکس میرحسین موسوی بر جلد آن بود، جلوگیری کرد.
نویسنده و ناشر این کتاب نیز ضمن اعتراض به این تصمیم، عکس کلیه مسئولان جمهوری اسلامی را از روی جلد حذف کردند.
انتشارات «کویر» نیز با ۲۳ سال سابقه از شرکت در بیست و پنجمین نمایشگاه کتاب تهران منع شده است. این انتشارات آثار دکتر علی شریعتی و کتاب‌هایی در حوزه تاریخ، اندیشه و فلسفه منتشر می‌کند.
از سوی دیگر انتشارات «تیمورزاده» نیز که با محرومیت از حضور در نمایشگاه کتاب مواجه شده در بیانیه شدیداللحنی با عنوان «واتیكان در قلب وزارت ارشاد یا معاونت فرهنگی» عملکرد فرهنگی دولت محمود احمدی‌نژاد را به باد انتقاد گرفته است.
دکتر فرهاد تیمورزاده، مدیرمسوول این انتشارات نوشته است: متاسفانه آن‌چه از قریب به دو سال پیش در معاونت فرهنگی شاهد آن بوده‌ایم، عدم برنامه‌ریزی برای بهبود كیفی وضعیت كتاب و افزایش نرخ مطالعه در كشور، اعمال سلیقه‌های شخصی در موارد مختلف، برخوردهای پاسبانی با ناشران و اهل قلم و قدرت‌محوری بوده است.
به زعم او، سیستم حاكم بر «واتیكانِ معاونت فرهنگی» عدم پای‌بندی به قواعد، ضوابط، آیین‌نامه‌ها و اعمال فشارهای سلیقه‌ای بر اصحاب نشر بوده است.
او در بخش دیگری از نامه‌اش با اشاره به این‌که معاونت فرهنگی«جلوگیری از تكرار تخلفات» را دلیل محرومیت نشر «چشمه» از حضور در نمایشگاه کتاب عنوان کرده، آورده: «جلوگیری از تكرار تخلفات»! این هم از واژگان جدیدی است كه در این دوره مرسوم شده. آیا قانون اساسی اجازه «قصاص پیش از جنایت» را به كسی می‌دهد؟ و حتی چگونه ممكن است عضوی از قوه مجریه، صلاحیت وضع قانون، تأیید آن به‌جای شورای نگهبان و سپس اجرای آن را داشته باشد؟
از سوی دیگر، خشایار دیهیمی، نویسنده و مترجم در یادداشتی که امروز در روزنامه شرق منتشر شد، از لغو پروانه نشر «کوچک» متعلق به همسرش خبر داد.
او نوشته که «واحد صدور و تمدید پروانه نشر» درحالی پروانه نشر کوچک را لغو کرده که دلیل آن را درخواست حراست وزارت ارشاد عنوان کرده است.
آقای دیهیمی گفته که پیگیری‌هایش برای رسیدن به دلیل این اقدام باعث شده تا تهدید شود که اگر پافشاری كند با عواقب بدتری مواجه خواهد شد.
همچنین دیروز اعلام شد که چند ناشر فعال در حوزه شعر نیز از حضور در نمایشگاه کتاب محروم شده‌اند. انتشارات «بوتیمار» که در مشهد فعالیت می‌کند، به بهانه «کمبود جا» از حضور در نمایشگاه کتاب منع شده است.
انتشارات «آهنگ دیگر» نیز که در چند سال اخیر در زمینه انتشار آثار شعر به‌طور جدی فعال بوده، و امسال نیز با ۶۰ عنوان کتاب خواستار حضور در نمایشگاه بوده، از شرکت در نمایشگاه کتاب محروم شده است.
دایره ممنوعیت‌ها حتی به ناشران نیمه‌دولتی هم رسیده است. انتشارات «دفتر شعر جوان» نیز امسال از حضور در نمایشگاه محروم شده است. این انتشارات درحالی از حضور در نمایشگاه «محروم شده» که سال گذشته اهدای جایزه دفتر شعر جوان به یک شاعر مستقل، اعتراض رسانه‌های اصولگرا را به دنبال داشت.
این محرومیت‌‌ها در حالی اعمال شده که جمعه گذشته وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در سخنرانی پیش از خطبه‌های نمازجمعه تهران آن‌چه را خط قرمزهای حضور در نمایشگاه کتاب می‌دانست، تشریح کرد.
میزان سانسور کتاب در دولت‌های نهم تا جایی پیش رفت که حتی محمود احمدی‌نژاد در مناظره‌ معروف تلویزیونی‌اش با میرحسین موسوی در جریان تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری ۸۸ این تنها نکته‌ای بود که او به عنوان ضعف در دولتش پذیرفت و گفت در این زمینه تجدیدنظر می‌کند.
۲۹ تیرماه سال گذشته نیز رهبر جمهوری اسلامی خواستار جلوگیری از ورود کتاب‌های به زعم او «مضر» به جامعه شد. او گفت که نمی‌توان بازار کتاب را آزاد گذاشت تا کتاب‌های «مضر» وارد جامعه شوند.

درگیری سپاه و پژاک بهانه‌ای برای سرکوب مضاعف مردم بی‌گناه مرزنشین


بعدازسکوتی قریب به پنج ماه درمناطق کردستان ایران،که قبلا بامداخله مقامات کردستان عراق آتش بس نسبی از طرف پژاک صورت گرفته بود، وجمهوری اسلامی نیز حملات رامتوقف کرد.
به گزارش ایسنا دردرگیری نیروهای سپاه با پژاک در نودشه شهرستان پاوه چهارتن ازسپاهیان کشته شده اند. همچنین خبرگزاری‌های دیگر ازجمله فارس وموکریان نیوز هم به آن اشاره کرده‌اند. شهریار حیدری، مدیرکل سیاسی و امنیتی انتظامی استاندار کرمانشاه در گفتگو با خبرنگار مهر با تایید این خبر گفت: گروهک تروریستی پژاک در اقدامی ناجوانمردانه و با استفاده از توپوگرافی منطقه، چهار تن از نیروهای سپاه پاسداران را به شهادت می رسانده و ۴ نفر دیگر را مجروح کرد. سایت‌های نزدیک به پژاک چون NNSROJویا fa.firatnews.biz ادعا می کنند که نیروهای سپاه پاسداران ایران مدتی است دست به حملاتی گسترده در آن مناطق زده‌اند تااینکه روز سه شنبه پنجم اردیبهشت ماه منجربه درگیری دوطرف شد.
دردوطرف مرزازکرمانشاه تاجنوب آذربایجان غربی مناطق کردنشین ایران وحکومت اقلیم کردستان عراق است، که در درگیری‌های  مرداد و شهریور ماه سال گذشته
بخش اعظمی ازکشاورزان ودامداران کردهای عراق براثرحملات توپخانه‌ای ایران متحمل خسارت زیادی شدند؛ که درنهایت حکومت منطقه‌ای کردستان وعراق به یاری آنها شتافتند ومردم آن سوی مرز خسارت خود را گرفتند.
دراین میان مردم بی‌گناه مرزنشین کرد ایران بدون انکه قادر به دریافت کمکی ازطرف جمهوری اسلامی بعنوان خسارت درجنگ بین سپاه و پژاک گردد، بسیاری از مردم نیزهتک حرمت ویا زندانی شدند. مردم این دیار سال‌هاست که زیرآتش وخون روزگار را سپری می‌کند ودرجنگ هشت ساله انچه در توان داشتند برای دفاع ازوطن دریغ نکردند. اما امروزه شاهد نبرد باطل علیه باطل هستند که هردو دیگر بیگانه‌ای بیش نیستند. پژاک برای اعلام موجودیت خود گزینه نظامی را برگزید که خیلی زود ازطرف کشورهای غربی بعنوان یک سازمان تروریستی شناخته شد.
احزاب عمده کردستان ایران چون دمکرات وکومه له اوایل انقلاب راه دیالوگ را انتخاب کردند؛وجلسات ونشست های زیادی با آقای خمینی،بهشتی،آیت الله طالقانی و نمایندگان وقت انجام دادند، که درنهایت منجربه شکست  شد. از زمانی که خمینی فتوای جهاد علیه کردها را داد، جنگ با رژیم تا سال‌های زیادی ادامه پیداکرد. اما درنهایت دمکرات وکومه‌له که که پایگاه زیاد مردمی داشتند دست ازمبارزه مسلحانه کشیدند و راه دیپلماسی درخارج ازکشورراترجیح دادند. چون دریافتند که تنها مردم بی‌گناه در این راه قربانی می‌شود.
البته اشاره من به دمکرات وکومه‌له جانبداری ازآنها نیست، بلکه مقایسه‌ای است با پژاک. چون راهی را که پژاک می‌رود آنها سی سال پیش پیمودند و موفق نشدند، چون دیگر مردم ایران وخصوصا کردها ازجنگ خاطره خوبی ندارند. به امید اینکه هم سپاه وهم پژاک دیگر ازاین ملت برای اهدافشان که غیر ملی است بهره برداری نفرمایند.

سازمان مجاهدین خلق ایران

سازمان مجاهدین خلق ایران

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

سازمان مجاهدین خلق ایران



Mojahedin Khalgh - Logo.gif
رهبر مسعود رجوی
دبیر کل صدیقه حسینی
تاسیس ۱۴ شهریور ۱۳۴۴
مقر قرارگاه اشرف، عراق
وبگاه وب‌گاه رسمی سازمان مجاهدین خلق
سازمان مجاهدین خلق ایران، سازمانی سیاسی - نظامی است که محمد حنیف‌نژاد، آن را در تاریخ ۱۴ شهریور ۱۳۴۴ تشکیل داد. این سازمان پس از شکل‌گیری، به اقدام مسلحانه برعلیه دودمان پهلوی ‌پرداخت. هرچند متحمّل ضربات سختی از سوی سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) شد و رهبران سازمان به حکم دادگاه نظامی وقت، به جرم «اقدام علیه امنیت کشور، اعمال تروریستی و ترور اتباع ایرانی و آمریکایی»، به اعدام محکوم و برخی نیز زندانی شدند. پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، سازمان مجاهدین خلق به رهبری موسی خیابانی و مسعود رجوی موفق به یارگیری گسترده در بین اقشار مختلف جامعه‌ی ایران شد، امّا بر سر جنگ قدرت با روحانیون وقت، از جمله روح‌الله خمینی (رهبر انقلاب ایران)، به اقدامات مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی روی آورد. پس از وقایع ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ خورشیدی، این سازمان هدف خود را سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران عنوان کرد. سازمان مجاهدین سپس زیر چتر حمایت صدام حسین، رئیس‌جمهور وقت عراق قرار گرفت و در حالی که آن کشور با ایران در حال جنگ بود، با انتقال گسترده هواداران و طرفدارانش به عراق و با همکاری و مساعدت ارتش بعث عراق، اقدام به تشکیل بازویی نظامی به نام «ارتش آزادی‌بخش» کرد. این نیروی نظامی در طول جنگ ایران و عراق، از سوی خاک عراق، بارها عملیات‌هایی را بر علیه مواضع نیروهای ایرانی شکل داد.


شکل گیری

بنیان‌گذاران این سازمان، محمد حنیف‌نژاد، سعید محسن و علی‌اصغر بدیع‌زادگان که از فعالان مسلمان جبهه ملی دوم ایران بودند (که پس از تشکیل نهضت آزادی، از فعّالان یا هواداران آن سازمان شدند) و یکی از اعضای نهضت آزادی به نام عبدالرضا نیک بین رودسری معروف به «عبدی»، گرد هم آمدند و سازمانی را بنیان نهادند. در نخستین بیانیه‌ی سازمان که در ۲۰ بهمن ۱۳۵۰ پراکنده شد، آمده است:
« ... هسته‌ی اولیّه‌ی سازمان که هم اکنون برای اولین بار نام آنرا فاش می‌کنیم در ۶ سال قبل و با شرکت برخی از کادرهای سابق نهضت آزادی ایران ... به شکل مخفی بنیاد یافت ...  »
حنیف‌نژاد در بازجویی‌های خود چنین اعتراف کرده است:
« ... حاصل آنکه کم کم به فکر حل مسئله افتادم. آن‌وقت مدّتی بود که با سعید محسن و عبدالرضا نیک بین آشنا شدم با هم قرار گذاشتیم که مطالعاتی داشته باشیم ... قرار بر این گذاشتیم که افرادی را در دور خودمان عضو‌گیری کنیم و آن‌ها را به مطالعه بکشانیم.  »
[۱]

شکل گیری نام و آرم سازمان

نام سازمانی گروه، در دورانی «سازمان آزادی بخش ایران» خوانده می‌شد و سپس «سازمان مجاهدین خلق» نام گرفت. البته هیچ یک از دو نام «آزادی بخش ایران» و «مجاهدین خلق» تا آن‌جا که بررسی‌ها نشان می دهد، از سوی بنیان‌گذاران و کادر مرکزی سازمان برگزیده نشده است. لیکن در مورد این که نام و آرم سازمان از سوی چه کسانی پیشنهاد، تصویب و در چه تاریخی روی آن توافق شد، سکوت شده است. تا قبل از شهریور ماه ۱۳۵۰ که بیش از هفتاد تن از بنیانگذاران، کادر مرکزی و شماری از اعضای هواداران و سمپات سازمان از سوی رژیم شاه بازداشت شدند، هنوز سازمان دارای نام و آرمی نبوده است. حنیف‌نژاد پس از بازداشت در بازجو یی‌های خود صریحاً اعلام کرده است که:
« ... گروه ما اسم نداشت، می‌گفتیم «سازمان»  »
سعید محسن نیز در این زمینه در بازجویی‌های خود یادآور شده است:
« ما برای سازمان خود اسمی نگذاشته بودیم و چون احتیاجی به معرفی پیدا نکرده بودیم، لذا ضرورت اسم گذاری معلوم نشده بود. در کلّیه‌ی نوشته‌ها و مابین تمام افراد فقط لغت «سازمان» در اثر تکرار مصطلح شده بود، در مدارک خارجی ما هم به هیچ وجه نامی جز سازمان مطرح نگردیده است  »
علی میهن‌دوست نیز در بازجویی‌های خود اظهار داشته است که:
« ... سازمان ما نام مشخصی نداشت. «سازمان آزادی بخش ایران» نام سازمان ما نیست. ما هنوز دارای استراتژی مشخصی نبودیم  »
[۱]

شروع مبارزات مسلحانه با رژیم شاه

برخی از بنیان‌گذاران سازمان در بازجویی‌های خود به نقش قیام ۱۵ خرداد در گرایش آنان به مبارزه‌ی مسلحانه اعتراف کرده‌اند. محمد حنیف‌نژاد در بازجویی‌های خود آورده است:
« ... چندین ماه اول تصمیم داشتم که اگر از زندان خارج شدم برای تحصیل به اروپا یا آمریکا بروم و در ایران نباشم ولی کشتار عام مردم در پانزده خرداد مرا بر این واداشت که درباره‌ی این کشتار بیشتر فکر کنم و در نتیجه از فکر مسافرت به خارج منصرف شدم ...  »
سعید محسن نیز در بازجویی‌های خود آشکارا اعتراف کرده است که:
« ... شاید اگر جریان ۱۵ خرداد نبود، من نیز مثل دیگران همه چیز را فراموش می‌کردم. برخورد ۱۵ خرداد و این‌که طبقات پایین در این جریان به سادگی کشته شدند در حالی که در جریان دانشگاه حداکثر به چند ماه زندانی قناعت می‌شد، روحیه‌ی مقاومت را در من زنده کرد. این سؤال بارها در ذهن من تکرار می‌شد که چه شد که در عرض چند روز مردم جلو گلوله رفتند و در حالی که در طول سه سال، مبارزه از اعلامیه پخش کردن تجاوز نکرد. در تحلیل بعدی به این نتیجه رسیدم که طبقات پایین جامعه زیر فشارند و برایشان مرگ و زندگی فاصله‌ی زیادی ندارد ولی طبقات مرفه فاصله‌ی مرگ و زندگیشان بسیار زیاد است ...  »
پس از دستگیری، محاکمه و محکومیت رهبران نهضت مانند مهدی بازرگان، یدالله سحابی و محمود طالقانی، تحت تأثیر برخوردهای خشن حکومت شاه با مخالفان و سرکوب قیام ۱۵ خرداد و شکست مبارزات مسالمت آمیز، پاسخ‏‌ها و رویکردهای سیاسی نهضت آزادی در نگاه این جوانان، پاسخ‌های معقول و راه‏گشا به حساب نمی‌آمد و آنان در جریان تدوین استراتژی به مبازره قهرآمیز و تفسیری رادیکال از اسلام رسیده و به تدریج با بهره‌گیری از تئوری‌های انقلابیون آمریکای لاتین، شیوه‌ی جنگ چریکی شهری و کار مخفی سازمانی و مسلح شدن را در تاکتیک پذیرفتند.[۱]

شکل گیری دوباره پس از دستگیری رهبران سازمان

در شهریور سال ۱۳۵۰ و در آستانه‌ی برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ سال شاهنشاهی، ۱۳ نفر از سران سازمان دستگیر و پس از شکنجه ۱۲ نفر از آنان اعدام شدند. تنها فردی که از مجازات اعدام نجات یافت مسعود رجوی بود [۲] که بعدها رهبری سازمان را در اختیار گرفت. در آذر ماه همان سال رضا رضایی از کادرهای سازمان توانست از زندان فرار کند و تا روز کشته شدنش در ۲۵ خرداد ۱۳۵۲، نقش مهمی در رهبری و سازماندهی مجدد و عملیات نظامی مجاهدین ایفا کرد. بدین ترتیب بقایای سازمان به فعّالیّت خود ادامه دادند و سازمان با چند عمل مسلحانه در جامعه شناخته شد.[نیازمند منبع]
در دهه ۱۳۵۰ با مقابله شدید ساواک با نیروهای سیاسی مسلح، سازمان مجاهدین نیز در شرایط دشواری به فعّالیّت مخفی خود ادامه می‌داد و از حمایت بعضی از روشنفکران مذهبی مسلمان و روحانیون شیعه برخوردار بود. [۳]

تغییر ایدئولوژی

در سال ۱۳۵۴ در شرایطی که بیشتر رهبران سازمان در زندان بسر می‌بردند، تقی شهرام، یکی از اعضای بلندپایه‌ی مجاهدین از زندان ساری گریخت و به سازماندهی نیروهای پراکنده مجاهدین اقدام کرد. مدتی بعد، وی به همراه چند تن دیگر از جمله بهرام آرام و وحید افراخته، شعار «فَضل‌ُاللهِ المُجاهِدینَ عَلی القاعِدینَ أَجراً عَظیماً» که در گوشه‌ی سمت راست صفحه‌ی اول نشریه‌ی پیام مجاهد قرار می‌گرفت، را حذف نمودند و اطلاعیه‌ای موسوم به «تغییر ایدئولوژی» انتشار دادند. در متن مزبور آمده بود که سازمان مجاهدین خلق اعتقادات مذهبی خود را کنار گذارده و ایدئولوژی مارکسیسم را پذیرفته‌است.[نیازمند منبع] با توجه به سابقه‌ی مذهبی این سازمان و درگیری‌های شدیدی که در آن هنگام میان پیروان مذهب و چپ‌گرایان ماتریالیست وجود داشت، بیانیه‌ی تغییر ایدئولوژی به جنجال‌های بسیاری دامن زد. مخالفان مجاهدین آن را دلیل بر درستی نظر خود در مورد ماهیت التقاطی و اندیشه‌های ضداسلامی نهفته در آثار مجاهدین می‌دانستند.[نیازمند منبع]
بعد از این اتفاق، برخی از روحانیون که از قبل در زندان، درگیرهایی با زندانیان مارکسیست داشتند، در اطلاعیه‌ای با اشاره به نجاست کفار، اعلام کردند که تمامی زندانیان مسلمان باید از هرگونه ارتباط با مارکسیست‌ها (غذا خوردن، تماس بدنی، وسایل مشترک زندانیان هم‌بند، ...) پرهیزکنند.از سوی دیگر برخی جریانات مارکسیستی نیز مدعی شدند که این سرنوشت گریز ناپذیر مجاهدین بوده و می‌بایست به مارکسیسم روی می‌آوردند.[نیازمند منبع]
گروه تقی شهرام پس از انقلاب ایران، نام "سازمان پیکار در راه آزادی طبقه‌ی کارگر" را بر خود نهادند. تقی شهرام اوایل انقلاب ایران توسط دادگاه انقلاب اسلامی، اعدام شد.[نیازمند منبع]

پس از انقلاب اسلامی ایران


دیدار مسعود رجوی و موسی خیابانی با روح‌الله خمینی
در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مجاهدین خلق این واقعه را به رهبر انقلاب (آیت‌الله خمینی) و ملّت ایران تبریک گفتند[۴] و او را «امام» نامیدند.[۵] مسعود رجوی که مدتی پیش از انقلاب ۱۳۵۷ و سرنگونی شاه، در ۳۰ دی ۱۳۵۷ از زندان آزاد شده و ریاست سازمان مجاهدین را به عهده گرفته بود، به همراه موسی خیابانی به دیدار آیت‌الله خمینی رفتند. مجاهدین با استفاده از فضای آزادتری که پدید آمده بود، با بالاگرفتن تب فعّالیت‌های سیاسی همچون سایر احزاب به سرعت رشد کرد. دیدگاه‌ها و نگرش‌های مختلف احزاب و گروه‌ها پیرامون نوع حکومت پس از سرنگونی حکومت پهلوی، مطالبات قومی و در خواست فدرالیسم در میان برخی اقوام ایران، دخالت برخی دولت‌های خارجی و نهایتاً ضعف نهادهای مدنی و فرهنگ فعالیت دموکراتیک، تب شدید فعالیت‌های سیاسی در ایران پس از انقلاب را به سمت تنش و درگیری مسلحانه پیش برد. مرگ طالقانی، باعث افزایش تنش میان دو طرف گردید، چرا که با توجّه به محبوبیت فراوان او در میان مجاهدین و مقبولیتش در بین روحانیون سنتی و دیگر گروه‌های مذهبی، دعوت او به آرامش ممکن بود کارساز واقع شود.[نیازمند منبع]
در پی تعیین صلاحیت نامزدهای اولین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۸، مسعود رجوی به عنوان کاندید سازمان مجاهدین، اعلام آمادگی نمود که مخالفت برخی همچون جمعیت فدائیان اسلام را برانگیخت. این گروه طی نامه‌ی سرگشاده‌ای به شورای انقلاب، خواستار حذف برخی کاندیداها، که منحرف نامیده بود، شد و عنوان داشت که در غیر این صورت، خود وارد عمل خواهد شد. متعاقباً در تاریخ ۲۹ دی، از آیت‌الله خمینی درباره‌ی انتخابات ریاست جمهوری و اعتقاد نامزدها به قانون اساسی، پرسشی به عمل آمد و وی در پاسخ نوشت:
« كسانى كه به قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران رأى مثبت نداده اند، صلاحيت ندارند، رئيس جمهور ايران شوند  »
با اعلام نظر آیت‌الله خمینی، رجوى از دور انتخابات كنار رفت و سازمان مجاهدين خلق تلويحاً وزارت كشور را در اين امر مقصر قلمداد كرد.[۶] از آن روز به بعد، مجاهدین به صورت علنی به محکوم کردن حکم آیت‌الله خمینی پرداختند و مقامات دولتی نیز در پاسخ، به توقیف روزنامه‌ی مجاهدین، که فروش آن ۱۶ برابر بیشتر از روزنامه‌ی روحانیون حاکم (حزب جمهوری اسلامی) بود، [۷] بازداشت چندین تن از سران آن سازمان و ممنوع اعلام کردن فعّالیّت آن‌ها پرداختند. اتفاقات دیگری همچون دستگیری محمدرضا سعادتی، یکی از مهم‌ترین اعضای سازمان، آن هم به اتهام جاسوسی، وضعیت را وخیم‌تر کرد. در این مرحله، یعنی بعد از سرنگونی نظام سلطنتی، تا سرفصل ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ که مجاهدین به آن فاز سیاسی می‌گویند، برنامه‌ی کار مجاهدین فعالیت افشاگرانه‌ی سیاسی بود. در همین ایام نشریه‌ی مجاهد که ارگان رسمی سازمان مجاهدین بود با تیراژ قریب به ۵۰۰ هزار نسخه در سراسر کشور منتشر می‌گردید.[۱]
به دنبال کشمکش‌ها و اختلاف نظرهای رئیس جمهور وقت، ابوالحسن بنی‌صدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان و در نتیجه از دست دادن حمایت آیت‌الله خمینی، از آن‌جا که او به تنهایی توان مقابله با مخالفانش را نداشت و پیش‌تر هیچ‌گاه به ایجاد یک حزب و یا ائتلاف اقدام نکرده بود، با مجاهدین خلق که پیش‌تر از آن‌ها به شدت انتقاد کرده بود، متحد شد.[۸] در اواخر ماه خرداد او که برای حفظ جان خویش در اختفا به سر می‌برد، مردم را به قیام فراخواند.[۹] مجاهدین خلق نیز در پی تعارضات شدید با نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۹، از بنی‌صدر حمایت کرده و در تاریخ ۲۹ خرداد ۱۳۶۰ از هوادارانشان خواستند تا علیه نظام به خیابان‌ها بریزند. یک روز پس از آن، تظاهرات خشونت‌آمیزی در شهرهای مختلف کشور به راه افتاد. در تهران حدود پانصد هزار نفر در خیابان‌ها به دادن شعار و اعتراض و درگیری با نیروهای نظام پرداختند.[۱۰][۱۱] نظام نیز با اعلام آیت‌الله خمینی، مبنی بر اینکه «آنان که علیه حاکمان شرع حرف می‌زنند، با اسلام به مبارزه می‌پردازند»، به سرعت عکس‌العمل نشان داد. چنان‌که تنها در اطراف دانشگاه تهران حدود ۵۰ نفر کشته، ۲۰۰ نفر مجروح و ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند.[۱۲] روز بعد، بنی‌صدر برکنار و دستور بازداشت او توسط آیت‌الله خمینی، به اتهام خیانت و توطئه علیه نظام، صادر شد و به این ترتیب رقابت‌های سیاسی وارد عرصه‌ی خشونت آمیزی گشت.[۱۳] روز ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ آن‌چنان که مجاهدین آنرا تعبیر می‌کنند، یک سرفصل تاریخی در رویارویی با آیت‌الله خمینی بود. به این معنی که در این روز آیت‌الله خمینی آخرین بقایای مشروعیت سیاسی خود را از دست داد و تمام راه‌های مبارزه مسالمت‌آمیز را مسدود نمود.
در روز هفتم تیر ۱۳۶۰ در حالی که در دفتر حزب جمهوری اسلامی، اجلاسی از سران آن در حال برگزاری بود، بمب قدرتمندی منفجر شده و بیش از هفتاد تن از مقامات بلندپایه حکومتی از جمله، دبیرکل حزب و رئیس دیوان عالی کشور بهشتی، چهار تن از وزرای کابینه‌ی دولت، ۲۳ نماینده‌ی مجلس و چندین تن از دیگر مقامات ترور شدند.[۱۴] مدتی بعد کرسی ریاست جمهوری به محمدعلی رجایی سپرده شد و به سمت دبیر کل حزب جمهوری اسلامی انتخاب شد. هم چنین وی محمدجواد باهنر را به مقام نخست‌وزیری خویش برگزید. مسعود رجوی و ابولحسن بنی‌صدر که در خفا به سر می‌بردند، توسط خلبان اختصاصی شاه سابق ایران، بهزاد معزی، طی یک عملیات پروازی از پایگاه یکم شکاری مهرآباد بوسیله یک جت با آرایش زنانه از کشور خارج و در فرودگاه پاریس فرود آمدند.[نیازمند منبع] رجوی و بنی‌صدر به همراه برخی گروه‌های دیگر، شورای ملی مقاومت را برای مبارزه با نظام جمهوری اسلامی تشکیل دادند.[نیازمند منبع]
دو ماه پس از حادثه‌ی بمب‌گذاری ماه تیر، در انفجار مهیب دیگری در دفتر ریاست جمهوری به تاریخ ۸ شهریور، رجایی و باهنر ترور شدند. گرچه هیچ گروهی مسئولیت بمب‌گذاری‌ها را برعهده نگرفت، اما جمهوری اسلامی، مجاهدین خلق را عامل این اقدامات اعلام نمود. با این وجود مجاهدین مسئولیت دیگر ترورها را پس از عزل بنی‌صدر پذیرفتند. از جمله ترورهایی که در فاصله چند ماه اتفاق افتاد، می‌توان به ترور امام‌ جمعه‌ی شهرهای تبریز، کرمان، شیراز، یزد و باختران، یک استاندار، سرپرست زندان اوین، تنی چند از قضات دادگاه‌های انقلاب، نمایندگان مجلس، مقامات پایین رتبه دولتی و اعضای سازمان‌های انقلابی اشاره کرد.[نیازمند منبع]
در ماه شهریور ۱۳۶۰، مجاهدین، هواداران جوان خود را برای اعتراض و درگیری مسلحانه با عوامل حکومتی به خیابان‌ها فرستادند. در تاریخ ۵ مهر ماه ۱۳۶۰ آنان از تیربار و نارنجک‌انداز آر پی جی علیه نیروهای سپاه پاسداران استفاده نموده و برخی از گروه‌های کوچکتر چپ‌گرا همچون چریک‌های فدایی، دست به اقدامات چریکی مشابهی زدند.[نیازمند منبع] حکومت وقت در پاسخ به اقدامات مسلحانه، نیروهای ضد اطلاعاتی سپاه را بسط داد و در ابعادی وسیع به دستگیری بسیاری از اعضای گروه و افراد مشکوک به همکاری با آنان شد.
در روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ نیروهای سپاه پاسداران موفق به کشف محل اختفای اصلی رهبران مجاهدین در تهران در محله‌ی زعفرانیه شده و پس از محاصره‌ی آن محل و چند ساعت درگیری مسلحانه آن را تصرف کردند. در این واقعه ۲۳ نفر از جمله موسی خیابانی مرد شماره ۲ سازمان، آذر رضایی همسر موسی خیابانی و اشرف ربیعی، همسر اول مسعود رجوی، کشته و پسر خردسال مسعود و اشرف نیز به اسارت درآمد. این واقعه از سوی مجاهدین به «عاشورای مجاهدین» نامیده شد.[۱۵]
با وجود وقوع حوادث خشونت آمیز سال ۱۳۶۰ و کشته شدن برخی مقامات بلندپایه، بر خلاف پیش‌بینی مجاهدین خلق و سایر مبارزان مسلح که با ضربه وارد آوردن بوسیله عملیات مسلحانه و حذف فیزیکی نیروهای «مکتبی»، امید به سلب قدرت و ضعیف نمودن آنان داشتند، نه تنها از قدرت این نیروها کاسته نگردید، بلکه تمامی مراکز تصمیم‌گیری نیز در اختیار آنان قرار گرفته و فضای سیاسی کشور بسته شد. بدین ترتیب، همه گروه‌های سیاسی، جز آنهایی که در ردیف نیروهای «مکتبی» قرار داشتند، از میدان خارج شدند.[۱۶]

انتقال به عراق


تصویر مسعود رجوی و صدام حسین
در سپتامبر ۱۹۸۰ این گروه با انتقال به عراق، شروع به مبارزه علیه ایران با همکاری ارتش بعث عراق نمودند.[۱۷] در سال ۱۹۸۶ میلادی دولت فرانسه مجاهدین را به خروج از پاریس مجبور کرد و از آن پس مرکز استقرار آنها شهر بغداد پایتخت عراق شد.[۹] مجاهدین پس از آن به تأسیس شهری در شمال بغداد، در استان دیاله اقدام کردند. این شهر که شهر اشرف نامیده می‌شد، مرکز اقامت مجاهدین بود و پس از اشغال عراق توسط نیروهای ائتلاف ضد ترور از سال ۲۰۰۳ تا اول ژانویه ۲۰۰۹ توسط آمریکائی‌ها حفاظت می‌شد. دولت عراق از اول ژانویه سال ۲۰۰۹ مسولیت اداره‌ی اردوگاه اشرف را به دست گرفت که این موضوع باعث نگرانی ساکنین این اردوگاه و حامیان آنها شده‌است.[۱۸]

پس از انتقال اعضا به عراق، زوج‌ها ملزم به جدایی از یکدیگر شدند و سازمان فرزندانشان را به اروپا منتقل کرد.[۱۹] بسیاری از آنان دیگر فرزندانشان را ندیدند. یک بازدید کننده‌ی اروپایی از قرارگاه اشرف می‌گوید:
« حدود دو دهه پیش، خانواده‌هایی که در این اردوگاه زندگی می‌کردند منحل شدند؛ زوج‌های متأهل به اجبار از هم طلاق گرفتند و بچه‌های آنان به خارج فرستاده شدند و بسیاری از آنان در حال حاضر با هواداران گروه در کشورهای غربی زندگی می‌کنند که سرگرم پرورش این کودکان براساس عقاید مجاهدین خلق هستند که یک ناظر بی‌طرف از آن به عنوان نوعی فرقه یاد کرده‌است.[۲۰]  »
پس از بازگشت مسعود رجوی در سال ۱۳۶۵ به عراق، در سال ۱۳۶۶ مجاهدین، ارتش آزادی‌بخش ملی رابه منظور سرنگونی نظام جمهوری اسلامی، تأسیس کرده و در سراسر مرز ایران و عراق، دست به تهاجم بر علیه نیروهای جمهوری اسلامی زدند و تا مرداد ۱۳۶۷ بیش از صد رشته عملیات نظامی علیه سپاه پاسداران و ارتش جمهوری اسلامی انجام دادند. ص۵۶ [۲]
مجاهدین خلق از عراق به کجا خواهند رفت؟ ] در وب‌گاه بی بی سی فارسی (۲۱ فروردین ۱۳۸۸)
این سازمان همچنین متهم به همکاری با صدام در سرکوب و قتل عام کردها و شیعیان عراق است. هرچند که سازمان این اتهام را رد می‌کند.[۲۰]

عملیات نظامی مستقیم علیه ایران

چندی پس از انتقال اغلب نیروهای سازمان به عراق و تغییر استراتژی جنگ چریکی به جنگ کلاسیک، در آخرین سال جنگ ایران و عراق و در شرایطی که توان نظامی ایران در پی چندین سال جنگ فرسایشی و توان اقتصادی و روحی ایرانیان با کاهش بسیار شدید درآمدهای نفتی شدیداً تحلیل رفته‌است، سازمان مجاهدین٬ رویارویی علنی با نیروهای ایرانی در جبهه‌ها را آغاز می‌کند.[نیازمند منبع]

عملیات آفتاب

این عملیات برای اول فروردین سال ۱۳۶۷ در اطراف شوش برنامه‌ریزی شده بود، امّا درگیری دو تن از نیروهای شناسایی سازمان و دستگیر شدن آن‌ها توسط نیروهای ایرانی٬ منجر به تردیدهایی پیرامون لو رفتن احتمالی عملیات و تعویق یک هفته‌ای آن شد. نهایتاً این عملیات در ۸ فروردین آغاز شد.[نیازمند منبع]
در جریان این عملیات به گفته‌ی مجاهدین٬ بیش از ۴۱۷ تن از نیروهای ارتش (لشکر ۷۷ خراسان) و ژاندارمری به اسارت درآمده و به پشت جبهه منتقل می‌شوند و همچنین ۳۵۰۰ تن از نیروهای نظامی ایران کشته شدند و مقدار زیادی تجهیزات جنگی به غنیمت آنان درآمد. مجاهدین تعداد تلفات خود را ۱۲۳ نفر گزارش داده و پس از اجرای عملیات منطقه را ترک و به خاک عراق باز گشتند.[نیازمند منبع]

عملیات چلچراغ

سه ماه پس از عملیات آفتاب که مجاهدین را در موقعیّت سیاسی و تبلیغاتی مناسبی قرار داد٬ در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷، سازمان عملیات چلچراغ را اجرا می‌کند. هدف از این عملیات تصرف شهر مهران است که محقّق می‌شود. در این عملیات نیز مجاهدین عدّه‌ای از نیروهای ایرانی را کشته و تعدای را به اسارت گرفتند. این سازمان همچنین لیست بلند بالایی را به عنوان غنائم بدست آمده از ارتش ایران منتشر می‌کند. به گفته سازمان بیش از ۸۰۰۰ تن از نیروهای ایران در این عملیات کشته و مجروح شدند. سازمان تعداد کشته شدگان خود را ۶۸ تن گزارش می‌کند.[نیازمند منبع]
منابع ایرانی ضمن پذیرش شکست در مهران٬ اعلام کردند که پیروزی مجاهدین ناشی از پشتیبانی ارتش بعث عراق و استفاده از تسلیحات شیمیایی بوده‌است.[۲۱]

عملیات فروغ جاویدان

نوشتار اصلی: عملیات فروغ جاویدان
شش روز پس از قبول قطعنامه‌ی آتش‌بس توسط ایران و در شرایطی که نیروهای عراقی با بهره‌برداری از ضعف شدید روحیه‌ی نیروهای ایرانی٬ مجدداً به خرمشهر حمله کرده و تا آستانه‌ی تصرّف آن پیش می‌روند٬ سازمان مجاهدین عملیاتی با نام فروغ جاویدان را آغاز می‌کند.
مسعود رجوی در شب آغاز عملیات گفت: «براساس تقسیمات انجام شده، ۴۸ ساعته به تهران خواهیم رسید... کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت می تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند... از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور می‌دهم هواپیماهای عراقی بیایند و آن‌جا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... علاوه بر آن، ضد هوایی و موشک سام ۷ هم که داریم... هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون‌ها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشین‌ها به صورت ستون حرکت می‌کنند.»
هدف مجاهدین از این عملیات تصرف تهران اعلام شد امّا بر خلاف دو عملیات قبلی٬ به شکست گسترده و تلفات شدید سازمان منتهی می‌شود. مطابق اعلام رسمی مجاهدین ۱۳۰۴ نفر از اعضای آن طی این عملیات کشته شدند. هاشمی رفسنجانی در این مورد می‌گوید: «تدارک منافقین خیلی وسیع بوده و ضربه وارده بر آن‌ها خیلی عمیق است. ۱۲۰ تانک زرهی دجله، ۶۰ نفربر و ۶۰۰ خودرو دیگر، حدود ۵۰۰۰ رزمنده و همین تعداد پشتیبانی و تدارکچی و طرح رسیدن به تهران، خیلی احمقانه و ساده لوحانه و هفتاد درصد انهدام»
این آخرین فرصتی بود که از سوی صدام به مجاهدین برای تجزیه‌ی بخشی از خاک ایران و ایجاد یک منطقه‌ی خودمختار داده شده بود.[۲۲] [۲۳]

اعدام اعضای دربند پس از جنگ

پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل در هجدهم ژوئیه ۱۹۸۸ میلادی، توسط ایران، برای آتش‌بس جنگ هشت ساله بین این کشور و عراق، در ۲۴ جولای، سازمان مجاهدین خلق، برای براندازی دولت اقدام به حمله‌ای گسترده‌ به مرزهای غربی و جنوب غربی ایران تحت عنوان «عملیات فروغ جاویدان» نمود و جمهوری اسلامی در پاسخ به این حمله، «عملیات مرصاد» را به اجرا گذاشت. اگرچه عملیات نظامی مجاهدین به راحتی توسط نیروهای ایرانی خنثی شد، امّا دستاویزی برای مقامات حکومتی فراهم کرد تا بسیاری از مخالفان سیاسی از جمله مجاهدین را که چندین سال پیش از آن دستگیر و محکوم شده بودند را به صورت فیزیکی حذف نمایند.[۲۴][۲۵][۲۶] حسین‌علی منتظری، که هنگام اعدام‌ها از مقامات بلندپایه‌ی جمهوری اسلامی و قائم مقام رهبری بود، بعدها در خاطرات خود مطالبی درباره‌ی آن اعدام‌ها نگاشت که نشان می‌دهد دستور اعدام تمامی زندانیان سیاسی که تا آن زمان بر عقیده‌ی خود پابرجا بودند، توسط آیت‌الله خمینی، در اواخر تابستان سال ۱۳۶۷ صادر شده‌است.[۲۷] بنا به گزارش سازمان دیده‌بان حقوق بشر، این اعدام‌ها که در اقصی نقاط ایران به انجام پیوست، اغلب در نقاطی بسیار دور از محل حمله و شامل زندانیان سیاسی از جمله تعداد نامعلومی زندانیان عقیدتی که پیشتر سال‌ها در زندان به سر می‌برده‌اند بوده‌است. بدین دلیل این افراد نمی‌توانستند نقشی در حمله یا جاسوسی ایفا کرده باشند. بسیاری از آنان پیش از اعدام، محاکمه و به مدت‌های مختلفی به حبس در سال‌های آغازین دهه‌ی هشتاد محکوم شده بودند و در فعّالیت‌های غیرخشونت‌آمیز از جمله پخش روزنامه و یا اعلامیه و یا تظاهرات شرکت داشتند و بسیاری نیز در زمان دستگیری دانشجو یا دانش‌آموز و کم سن و سال بوده‌اند. سازمان عفو بین‌الملل طی سال ۱۹۸۱ این اعدام‌ها را ثبت کرده‌است. گزارش‌ها حاکی است که محاکمه‌ها در صورتی که اصلاً محاکمه‌ای در کار می‌بود، شتاب‌زده انجام می‌شد و به متهمان امکان تعیین وکیل یا دفاع از خود داده نمی‌شد. در میان قربانیان آن سال تعداد زیادی از نوجوانان و زنان وجود داشتند[۳]اکثریت اعدام‌شدگان آن سال از هواداران سازمان مجاهدین خلق بودند، اما صدها عضو و هوادار گروه‌های سیاسی دیگر از جمله سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران (جناحهای مختلف)، حزب توده، حزب دموکرات کردستان، راه کارگر و دیگران نیز به‌همراه آنان اعدام گشتند.[۲۴]

وضعیت بعد از حمله‌ی آمریکا به عراق

بعد از خاتمه‌ی جنگ، مجاهدین کلیه‌ی نیروهای خود را در شهر اشرف متمرکز نمودند. مسعود رجوی رهبر گروه از آن زمان به بعد دیده نشده و به احتمال فراوان کشته شده‌است.[۲۰] گرچه سازمان مجاهدین با پخش پیام‌هایی منسوب به وی مدعی زنده بودن اوست. این افراد بعد از حدود ۶ سال همچنان در اشرف به سر می‌برند. این شهر در حال حاضر موضوع اصلی‌ترین اختلاف بین مجاهدین و جمهوری اسلامی می‌باشد. جمهوری اسلامی تلاش‌های زیادی برای منحل کردن واخراج اعضای مجاهدین و یا بازگرداندن آن‌ها به ایران چه مستقیماً و چه از طریق افراد وابسته به خود در دولت عراق به کار بسته‌است. متقابلاً مجاهدین طی ۶ سال گذشته دست به کمپین گسترده‌ای در میان مردم عراق زده‌اند تا حمایت‌هایی راکسب نمایند. از جمله اعلام نمودند که ۵ میلیون و دویست هزار نفراز مردم عراق با امضای بیانیه‌ای، حمایت خودشان را از مجاهدین اعلام کرده و خواهان خلع ید از جمهوری اسلامی در عراق شدند.[۴][۵] در این حال مشاور امنیت ملّی عراق اعلام کرد که دولت عراق به اعضای گروه مجاهدین خلق اعلام کرده‌است که دو راه بیش‌تر ندارند. یا این که به ایران باز گردند یا کشور دومی را برای حضور خود انتخاب کنند، چرا که تحت هیچ شرایطی دیگر نمی‌توانند در خاک عراق بمانند.[۲۸]

قرار گرفتن در فهرست سازمان‌های تروریستی

بعد از آن که محمد خاتمی به ریاست جمهوری ایران انتخاب گردید، سیاست‌مداران آمریکایی در دولت وقت آمریکا، یعنی دولت کلینتون که سالیان به دنبال جناح میانه‌رویی درون نظام جمهوری اسلامی بودند، از انتخاب محمد خاتمی استقبال کرده و برای نزدیک شدن به وی و بنا به درخواست وی به منظور نشان دادن حسن نیّت خود، نام سازمان مجاهدین را درلیست سازمان‌های تروریستی قرار دادند. در همان اوان٬ مارتین ایندیک، معاون وزارت خارجه‌ی آمریکا در امور خاور نزدیک، به این واقعیت اذعان نمود. این واقعیّت توسّط مقامات دیگری از ایالات متّحده نیز اذعان شده‌است.[۲۹][۳۰][۳۱] بار دیگر در تاریخ ۱۲ ژانویه سال ۲۰۰۹ وزارت امور خارجه آمریکا، مجاهدین خلق را یک گروه تروریستی شناخت.[۳۲]
روز جمعه٬ ۲۷ تیر ۱۳۸۹٬ یک دادگاه استیناف در واشنگتن دی سی آمریکا٬ حکم کرد که نگه داشتن سازمان مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا اشتباه بوده است و اینکه وزارتخارجه آمریکا می‌باید در این نامگذاری تجدید نظر کند. این موضوع برای این سازمان که ۱۳ سال است برای خارج شدن از لیست تروریستی آمریکا تلاش می‌کند یک پیروزی بزرگ محسوب می‌شود. خبرگزاری فرانسهآسوشیتد پرس
روز دوشنبه٬ ۷ بهمن ۱۳۸۷، شورای وزیران اتحادیه اروپا با خارج شدن نام سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی اتّحادیه اروپا موافقت کرد. مریم رجوی در اطلاعیه‌ای که از سوی شورای ملّی مقاومت صادر گردید گفت:
« با لغو برچسب تروریستی سیاست استمالت اروپا در هم شکست و چرخهای تغییر در ایران با شتاب مضاعف شروع به حرکت خواهند نمود.  »
[۶][۷][۸][۹]
پیش از آن نیز در ۳۰ نوامبر ۲۰۰۷٬ دادگاه ویژه‌ای در بریتانیا رأی داد که دولت این کشور٬ بایستی نام سازمان مجاهدین خلق ایران را از فهرست گروه‌های تروریستی حذف و فعالیت‌شان را در بریتانیا قانونی اعلام کرد.[۳۳][۳۴]. اخیراً بیش از ۱۰۰ عضو پارلمان اروپا از باراک اوباما خواستند که نام مجاهدین خلق را از لیست سازمان‌های تروریستی آمریکا حذف نماید. قانون‌گذاران در نامه‌ای گفتند که سازمان مجاهدین خلق ایران به‌وضوح نشان داده‌است که دشمن بنیادگرایی اسلامی است. [۱۰]
کمیته‌ی پارلمانی ایران آزاد که از حمایت اکثریت مجلس عوام و بیش از ۲۰۰ عضو مجلس اعیان برخوردار است،[نیازمند منبع] روز ۱۵ مه ۲۰۰۹ اعلام کرد:
« در یک کنفرانس مطبوعاتی در مجلس عوام بریتانیا، اعلام شد که بیش از ۱۸۰ نماینده از هر دو مجلس و از احزاب مختلف با ارسال نامه‌ای به پرزیدنت باراک اوباما از وی خواهان حذف نام گروه اصلی آپوزیسیون ایرانی، سازمان مجاهدین خلق ایران٬ از لیست سازمانهای تروریستی خارجی گردیدند. لرد کوربت٬ رئیس کمیته‌ی پارلمانی ایران آزاد اعلام کرد قانون‌گذاران بریتانیایی بخشی از ۵۰۳ پارلمان اروپایی هستند که ابتکار عمل جدید در رابطه با اتخاذ سیاست جدید در قبال ایران را به آمریکا پیشنهاد کرده‌اند.  »
[۱۱]
همچنین اکثریت کنگره‌ی آمریکا٬ شامل بیش از ۲۳۰ تن از اعضای کنگره از هر دو حزب٬ حمایت خود را از قطعنامه ۷۰۴ در حمایت از حقوق ساکنان اشرف طی یک کنفرانس مطبوعاتی اعلام نمودند. [۱۲][۱۳][۱۴]
الیزابت روبین در مقاله‌ای در روزنامه‌ی نیویورک تایمز بر این نکته تأکید کرد که حذف این گروه از سازمان‌های تروریستی اقدامی اشتباه خواهد بود. وی در مورد توضیح در مورد این گروه می‌گوید:
« می‌دانید، آن‌ها گروهی از شیعه‌های مارکسیست در زمان آیت‌الله خمینی بودند که علیه محمد رضا پهلوی در ایران به پاخواستند. اما از زمان پیروزی انقلاب در سال ۱۹۷۹ علیه حکومت ایران فعالیت کردند. آن‌ها بخشی از گروهی بودند که دیپلمات‌های آمریکایی را در سفارت آمریکا در تهران به گروگان گرفت. ۷ آمریکایی را کشتند. پس از انقلاب به فرانسه پناهنده شدند امّا پاریس آن‌ها را در سال ۱۹۸۶ اخراج کرد و به این ترتیب این گروه در عراق مستقر شد و در جنگ ایران و عراق در کنار صدام حسین علیه مردم ایران قرار گرفت. سپس به گمان من مریم و مسعود رجوی به دلایل مذهبی با یکدیگر ازدواج کردند. اما آن‌ها همگان را به طلاق وا می‌دارند و شما در این گروه نمی‌توانید روابط دوستانه داشته باشید. نمی‌توانید ازدواج کنید و به طور کلی تمامی انرژی و عشق شما به مسعود و مریم رجوی منتقل می‌شود که قصد تغیر رژیم در ایران را دارند.  »
[۳۵] [۳۶]
دادگاهی در عراق٬ روز یک‌شنبه٬ ۲۰ تیر ۱۳۸۹، حکم دستگیری ۳۹ تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران٬ از جمله مریم و مسعود رجوی، رهبران این گروه، را به اتهام «جنایت علیه بشریت» صادر کرد.[۳۷] اتهام کمک به صدام حسین در سرکوب اکثریت شیعه و اقلیت کُرد این کشور مبنای این حکم دادگاه را تشکیل می‌دهد. در سال ۱۹۹۱ و به دنبال جنگ خلیج فارس، شورش‌هایی ضددولتی در جنوب و شمال عراق به راه افتاد که صدام حسین با خشونت بسیار آن‌ها را فرو نشاند. سازمان مجاهدین خلق کمک به صدام حسین در فرونشاندن این شورش‌ها را تکذیب می‌کند.[۳۸]

ترورهای منسوب به سازمان

سازمان مجاهدین خلق از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰٬ علیه نظام جمهوری اسلامی ایران٬ اعلام مبارزه‌ی مسلحانه کرد. به همین جهت این سازمان از سوی جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا٬ سازمان تروریستی محسوب می‌شود. علاوه بر عملیات‌های مسلحانه‌ای که سازمان مسئولیت آن را پذیرفته‌است، برخی ترورها و عملیات‌های نظامی دیگر هم از سوی رسانه‌ها و مقامات جمهوری اسلامی به سازمان نسبت داده شده‌است:

کشته شدگان سرشناس

کشته شدگان غیر سرشناس

ترورهای ناموفق

سایر فعّالیت‌ها

  • افشای فعّالیت‌های مخفی هسته‌ای جمهوری اسلامی از سال ۲۰۰۲ به بعد که در نهایت منجر به صدور چهار قطعنامه توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد و اعمال تحریم‌های مختلف علیه دولت جمهوری اسلامی شد.[۵۹][۶۰]
  • افشای نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی همراه با انتشار لیست بیش از ۲۰٬۰۰۰ نفر[نیازمند منبع] از کشته شدگان توسط جمهوری اسلامی. این اقدامات تا کنون باعث گردیده‌ است که نظام جمهوری اسلامی تا کنون ۵۴ بار توسط مجمع عمومی و کمیسیون سوم حقوق بشر ملل متحد به خاطر نقض شدید حقوق بشر در ایران محکوم گردد.[۱۵]
  • انتشار لیست ۳۲٬۰۰۰ تن٬ که به گفته‌ی این سازمان از مأموران و عوامل وابسته به جمهوری اسلامی در عراق هستند، همراه با شماره‌ی حساب بانکی و میزان حقوق ماهیانه هرکدام که از نیروی قدس سپاه پاسداران دریافت می‌کنند.[۶۱]
  • حمایت و همراهی در گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا در تهران در آبان ۱۳۵۸ (۱۹۷۹) [۶۲][۶۳]
  • عملیات ۱۲ بهمن در سال ۲۰۰۰ که طی آن ۱۲ عملیات بر علیه ایران انجام گرفت [۶۴]
  • حمله تقریباً همزمان به سفارت ایران در ۱۳ کشور خارجی در ۱۹۹۲ [۶۵]
  • قتل کارمندان غیر نظامی و نظامی آمریکایی مشغول در پروژه‌های دفاعی ایران در ۱۹۷۰ [۶۶]

افشای برنامه‌ی اتمی جمهوری اسلامی

سازمان مجاهدین در سال ۲۰۰۲ (میلادی)٬ برنامه‌ی اتمی جمهوری اسلامی را که پیش از آن مخفی بود٬ افشا کرد. بحث پیرامون برنامه‌ی اتمی جمهوری اسلامی تا سال‌های بعد همواره یکی از چالش‌های بزرگ نظام بود. همچنین در سال ۲۰۰۹ (میلادی)٬ این سازمان اطلاعات تازه‌ای پیرامون برنامه‌ی اتمی ایران ارائه داد که صحت آن را هنوز ثابت نکردند.[۶۷]